مرتضـــی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
ضمن احترام به نڟرات تمام دوستان عزیز ، در عرفانی بودن غزلیات خواجه بزرگ جایی برای شک و تردید نخواهد بود ، به قول دوستان ، جناب حافظ رمز گونه شعر سروده و اگر جز این بود ، حافڟ در ردیف شاعران بی نام و نشان قرار میگرفت ،
در مصراع ؛« بخواه جام و گلابی بر خاک ادم ریز » دقیقا منڟور حافظ «گلاب» بوده ، و دلیل این حرف ، اشاره به سرشته شدن خاک آدم با گلاب است ، اونم نه با گلاب خودمون که نود درصد اب داره و یک درصد اسانس گل ـ بلکه گلاب بهشتی که ناب ترین است .
عبداله گدازگر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
شاید گوشه چشمی به ما نظر کنند
نظر اول امر ذهنی و نظر دوم امر عینی است
شاید به معنای شایسته است
گرچه وزن عروضی آن کمی نچسب به نظر میرسد...
Polestar در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت:
چون تو با بد بد کنی....
این چه مغلطهای هست که خیلیا هم تحسینش کردند!
واقعا خندهداره
مریم در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴۱ - گفتار اندر پوشیدن راز خویش:
معنی "چو بهمن به زاولستان خواست شد، چپ آوازه افکند و از راست شد" چیه؟
Mahyar در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:
برداشت من و ترجمه به انگلیسی
.
مرا عهدیست با شادی که شادی آنْ
من باشد
I have a treaty with joy that my main ingredient is joy
.
مرا قولیست با جانان که جانان جان
من باشد
It’s the divine promise that I’m from divine’s element
.
.
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
c ( Because divine and I are one) When divine commanded me - it was written with my own handwriting
.
که تا تختست و تا بختست او سلطانْ
من باشد
As long as there is existence, I am divine
.
.
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
No matter if I’m a believer or not – the divine will give a helping hand
.
وگر من دست خود خستم همو درمانْ
من باشد
When I hurt myself (with my ego) - the cure is - the divine in me (me separated from my ego)o
.
.
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد
How dare this thinking-mind that is running around my head
.
کی قصد ملک من دارد چو او خاقانْ
من باشد
Who dares to take my house - when I am divine
.
.
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش
I will not get sick if I believe I am of divine
.
بمیرد پیش من رستم چو از دستانْ
من باشد
Tough Rostam-like problems disappear - because I, divine, am the father, Dastan, of tough Rostam-like problems
.
.
بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره
Venus and the moon (everyday life) lose their beauty
.
برم از آسمان مهره چو او کیوانْ
من باشد
When I find that I am the guardian of the good in heaven
.
.
بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را
I take off my clothes (of ego) and empty the wine (of ego)
.
وگر خواهند تاوانم همو تاوانْ
من باشد
And if they want reparation from me, the joy of separation from ego and being divine will be their reward
.
.
چراغ چرخ گردونم چواجری خوارخورشیدم
I am the light of the world and I am rewarded by the sun
.
امیر گوی و چوگانم چو دل میدانْ
من باشد
I am the master of problems; this is when I recognize that I am divine
.
.
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم
I’m full of sweet joy - when divine embraces me
.
چه جویم ملک کنعان را چو او کنعانْ
من باشد
Why should I look for the house of divine - when I am the divine
.
.
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر
At this moment – I’m the observer of this moment - the guardian of this moment - the friend of this moment
.
زهی الزام هر منکر چو او برهانْ
من باشد
Need to reject the imposter (mental self, ego) - the reason is the existence of divine in me
.
.
یکی جانیست درعالم که ننگش آید از صورت
Divine is ashamed of the false-form face (mental selves, egos)
.
بپوشد صورت انسان ولی انسانْ
من باشد
But human is divine even though divine is wearing that false-form
.
.
سر ماهست و من مجنون مجنبانید زنجیرم
It’s a new moon and I'm crazy - I don’t want liberation
.
مرا هر دم سرمه شد چو مه برخوانْ
من باشد
For me, every moment is a new moon - because I (the divine) announce when is a new moon!
.
.
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی
Shams Tabrizi opened my tongue
.
تو خامش تا زبانها خود چو دل جنبانْ
من باشد
You (my false-form, ego) be silent - so that the main languages (revelations) move me
مصطفی محمودیان در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش:
«از درمها نام شاهان برکنند»
در گذشته سکهها معمولا از طلا و نقره یا مس ساخته میشدند که خود فلز مورد استفاده کمیاب و قیمتی بود. پس از زوال یک سلسله پادشاهی نوشتههای سکه را پاک میکردند و سکه برای ضرب مجدد استفاده میشد به عنوان مثال سکههای اموی با نقوش ساسانی به جا مانده که کلمه لاالهالاالله به جای نوشتههای اصلی ضرب شده است.
سید جابر محمودی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:
خدمت دوست عزیز و فرهیخته، حمیدرضا عرض کنم آنچه را از واژه ی صاحب نطرانند در این غزل متوجه شدم. برای فهم دقیق این واژه باید سه بیت اول با یکدیگر معنا شود. آنچه بنده متوجه شدم را سعی می کنم به سادگی توضیح دهم. گویا معشوق به سعدی می گوید (برای تعریف و بزرگ داشتن سعدی) که هرکه نطری با من دارد صاحب نطر است و تو هم ای سعدی صاحب نطر هستی. سعدی در پاسخ اینگونه می گوید:
ای دوست، شوخی نکن و مگو که آنان که به تو نطر دارند صاحب نطرانند،
بلکه بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند.
کسی نیست که پنهانی نطری با تو ندارد
و من هم همچون این بیچارگان و خلق سرگردان نطری با تو دارم. یعنی من هم همان می کنم که دیگران می کنند. من را هم همان جاذبه می کشد که دیگر خلق را می کشد. در پرده می گوید که این نطری که من با تو دارم از صاحب نطری من نیست.
و در بیت آخر سعدی در تمام کردن پاسخ به معشوق که با این سخن او را بزرگ داشته شکسته نفسی می کند و می گوید:
اهل نطر در واقع آنهایی هستند که چشمی به ارادت با روی تو دارند و دیگران بی بصران هستند.
و گویا در پرده می گوید که خود از آن دسته ی بی بصران است.
یگانه در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:
عزیزان دل چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من، این شعر بی اشکال نوشته شده و از ظن خودتون نخواهید سعدی رو تصحیح کنید. در مورد بیت ز عقل اندیشه ها زاید، اگر عاشق شده باشی میدونی که عقل یک ابزاره و حافظ درباره ش میگه هم اوت رهبر آید. به هر حال برو عاشق شو ای عاقل
حامو در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
علامت سوال مصرع اخر از کجا امده ، چون بدون علامت سوالم معنی میده
حمید در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴:
سلام
در بیت ششم (( گریند )) درست است
Sina Jalali در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید:
براستی که عجب قلمی !
شاید اگر داستان به نظم اسعد نبود از همچین جذبه ای برخوردار نمی شد . بسیار لذت بردم
امیر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):
من به سالی که جفت گردد نه
بایدن جو را برقرار می بینم
آ ترامپ با آن همه اهن و تلپ
بی قرار و بحال فرار می بینم
بعد از آن همه فراز و فرود
یک کلید ساز بی بخار می بینم
با کلیدی به دست و قفل وا نشده
دایمآ به حال هوار می بینم
.
.
.
باقری در صف جوار می بینم
نیشخندی به لب ولی ساکت
.
.
.
ببخشید که این قصیده رو از قداست انداختم این دو سه بیت فی البداهه به زبانم آمد یکی از دوستان بنده نوازی نموده و در صورت تمایل ادامه دهند.
امیر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):
این همه حاشیه برای شعری که با خودکار بر روی نسخه خطی!! توسط یک نفر اهل ذوق یا شیاد نوشته شده، واقعآ تعجب آوره.
بنده هم مانند بسیاری از دوستان تا Pdf انسخه رو ندیده بودم فکر میکردم که چنین پیش گویی توسط شاه نعمت الله انجام شده و همیشه افتخار میکردم به اینکه چون ما شیعه هستیم خدا همه آینده رو به ما نشون داده.
یادم میآید که اوایل انقلاب که کودکی 10 - 11 ساله بودم مادربزرگم با استناد به این شعر که نمیدانم از چه کسی شنیده بود می گفت که در تاریخ ها نوشتن که بعد از شاه یک سید حسنی میاد و 40 سال حکومت میکنه و بعد از او یک سید حسینی میاد که 60 سال حکومت میکنه بعد اون دجال میاد و ....در نهایت هم امام زمان و ... و امام زمان اونقدر گردن می زنه که توی جویهای خیابونا به جای آب خون راه می افته و.....
البته این رو هم اضافه کنم که ایشون سواد نداشتند و همه نقل قول ها را از روی تاریخ که نمیدونم چه کسی به ایشان گفته بود نقل می کردند.
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۸:
لطفا تصحیح شود:
چه جایت و چندست بر وی سوار ----> چه جایست و چندست بر وی سوار
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷:
در پاسخ جناب آقای حسن امین لو:
کلنگ به معنی رعد و برق هم هست اما در این بیت به نقل از نامه باستان دکتر جنیدی به معنی پرندهای درشت پیکر است که در بومهای مردابی و آبگیرها بسر میبرد.
اسفندیار با شنیدن آواز این پرنده به گرگسار برمیآشوبد که چرا گفته در آن دیار آب نیست.
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷:
لطفا تصحیح شود:
نه گرز و کمان یاد آید نه تیغ ----> نه گرز و کمان یادت آید نه تیغ
بگرد بال تا توانی مگرد ----> بگرد بلا تا توانی مگرد
هماندر زمان تندباری ز کوه ----> هماندر زمان تندبادی ز کوه
ندانست کس باز هامون ز زاغ ----> ندانست کس باز هامون ز راغ
مجید در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
تفسیر سیاسی از این شعر: در مواجهه با دشمن
یک. فریب ظاهر آراسته و ادعاهای حقوق بشری و دلسوزی دشمنان را نباید خورد
دو. اگر قریب خوردی ضربه پذیری ات از دشمن بیشتر از گذشته می شود
سه. مواجهه با دشمن باید هوشمندانه و مدبرانه باشد نه از روی تهور و احساس
چهار. نبرد با دشمن فراز و فرودهای فراوانی دارد، نباید با ساده لوحی و به گمان پیروزی زودرس، دست از جنگ کشید که سرنوشتی شبیه موش ها رقم می خورد
جالب است در جنگ احد، پس از آشکار شدن نشانه های پیروزی، عده ای به گمان پایان یافتن جنگ، از مواضع خود خارج شدند و جنگ پیروز را مغلوبه ساختند.
سیدابوالحسن کیا در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵:
توصیه میشود دوستان ابیتی از این شعر کمال خجند را باصدای دلنشین خانم روشنک در برنامه برگ سبز شماره 116 گوش کنند و لذت ببرند .
مهدی خورسندی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:
من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم
به هر حال مردان نسبت به برخی از ویژگی ها برتر از زنان بوده و هستند که یکیش شجاعت و نیرو فیزیکی است. البته که گاهی استثناء نیز داشته ایم. در میان مردم و فارس زبانان نیز اصطلاح "از زن کمتر بودن" را داریم که باز باید بخشی از ویژگی های مردانه را نسبت به زنان هدف گرفته باشد و نه همه آنها و نه پست نشان دادن زنان را!
اینجا نیز به نظر سعدی همان منظور را دارد.
یاسین در ۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰۷: