از آن پس بفرمود تا گرگسار
بیامد بر نامور شهریار
بدادش سه جام دمادم نبید
می سرخ و جام از گل شنبلید
بدو گفت کای بد تن بدنهان
نگه کن بدین کردگار جهان
نه سیمرغ پیدا نه شیر و نه گرگ
نه آن تیز چنگ اژدهای بزرگ
به منزل که انگیزد این بار شور
بود آب و جای گیای ستور
به آواز گفت آن زمان گرگسار
که ای نامور فرخ اسفندیار
اگر باز گردی نباشد شگفت
ز بخت تو اندازه باید گرفت
ترا یار بود ایزد ای نیکبخت
به بار آمد آن خسروانی درخت
یکی کار پیش است فردا که مرد
نیندیشد از روزگار نبرد
نه گرز و کمان یادت آید نه تیغ
نه بیند ره جنگ و راه گریغ
به بالای یک نیزه برف آیدت
بدو روز شادی شگرف آیدت
بمانی تو با لشکر نامدار
به برف اندر ای فرخ اسفندیار
اگر بازگردی نباشد شگفت
ز گفتار من کین نباید گرفت
همی ویژه در خون لشکر شوی
به تندی و بدرایی و بدخوی
مرا این درستست کز باد سخت
بریزد بر آن مرز بار درخت
از آن پس که اندر بیابان رسی
یکی منزل آید به فرسنگ سی
همه ریگ تفته است گر خاک و شخ
بر او نگذرد مرغ و مور و ملخ
نبینی به جایی یکی قطره آب
زمینش همی جوشد از آفتاب
نه بر خاک او شیر یابد گذر
نه اندر هوا کرگس تیزپر
نه بر شخ و ریگش بروید گیا
زمینش روان ریگ چون توتیا
برانی بر این گونه فرسنگ چل
نه با اسپ تاو و نه با مرد دل
وز آنجا به روییندژ آید سپاه
ببینی یک مایهور جایگاه
زمینش به کام نیاز اندر است
وگر باره با مه به راز اندر است
بشد بامش از ابر بارندهتر
که بد نامش از ابر برندهتر
ز بیرون نیابد خورش چارپای
ز لشکر نماند سواری به جای
از ایران و توران اگر صدهزار
بیایند گردان خنجرگزار
نشینند صد سال گرد اندرش
همی تیرباران کنند از برش
فراوان همانست و کمتر همان
چو حلقهست بر در بد بدگمان
چو ایرانیان این بد از گرگسار
شنیدند و گشتند با درد یار
بگفتند کای شاه آزادمرد
به گرد بلا تا توانی مگرد
اگر گرگسار این سخنها که گفت
چنین است این خود نماند نهفت
بدین جایگه مرگ را آمدیم
نه فرسودن ترگ را آمدیم
چنین راه دشوار بگذاشتی
بلای دد و دام برداشتی
کس از نامداران و شاهان گرد
چنین رنجها برنیارد شمرد
که پیش تو آمد بدین هفتخوان
بر این بر جهان آفرین را بخوان
چو پیروزگر بازگردی به راه
به دل شاد و خرم شوی نزد شاه
به راهی دگر گر شوی کینهساز
همه شهر توران برندت نماز
بدین سان که گوید همی گرگسار
تن خویش را خوارمایه مدار
از آن پس که پیروز گشتیم و شاد
نباید سر خویش دادن به باد
چو بشنید اینگونه ز ایشان سخن
شد آن تازه رویش ز گردان کهن
شما گفت از ایران به پند آمدید
نه از بهر نام بلند آمدید
کجا آن همه خلعت و پند شاه
کمرهای زرین و تخت و کلاه
کجا آن همه عهد و سوگند و بند
به یزدان و آن اختر سودمند
که اکنون چنین سست شد پایتان
به ره بر پراگنده شد رایتان
شما بازگردید پیروز و شاد
مرا کام جز رزم جستن مباد
به گفتار این دیو ناسازگار
چنین سرکشیدید از کارزار
از ایران نخواهم بر این رزم کس
پسر با برادر مرا یار بس
جهاندار پیروز یار منست
سر اختر اندر کنار منست
به مردی نباید کسی همرهم
اگر جان ستانم وگر جان دهم
به دشمن نمایم هنر هرچه هست
ز مردی و پیروزی و زور دست
بیابید هم بیگمان آگهی
از این نامور فر شاهنشهی
که با دژ چه کردم به دستان و زور
به نام خداوند کیوان و هور
چو ایرانیان برگشادند چشم
بدیدند چهر ورا پر ز خشم
برفتند پوزشکنان نزد شاه
که گر شاه بیند ببخشد گناه
فدای تو بادا تن و جان ما
بر این بود تا بود پیمان ما
ز بهر تن شاه غمخوارهایم
نه از کوشش و جنگ بیچارهایم
ز ما تا بود زنده یک نامدار
نپیچیم یک تن سر از کارزار
سپهبد چو بشنید ز ایشان سخن
بپیچید زان گفته های کهن
به ایرانیان آفرین کرد و گفت
که هرگز نماند هنر در نهفت
گر ایدون که گردیم پیروزگر
ز رنج گذشته بیابیم بر
نگردد فرامش به دل رنجتان
نماند تهی بیگمان گنجتان
همی رای زد تا جهان شد خنک
برفت از بر کوه باد سبک
برآمد ز درگاه شیپور و نای
سپه برگرفتند یکسر ز جای
به کردار آتش همی راندند
جهانآفرین را بسی خواندند
سپیده چو از کوه سر برکشید
شب آن چادر شعر در سرکشید
چو خورشید تابان نهان کرد روی
همی رفت خون در پس پشت اوی
به منزل رسید آن سپاه گران
همه گرزداران و نیزهوران
بهاری یکی خوشمنش روز بود
دلافروز یا گیتیافروز بود
سراپرده و خیمه فرمود کی
بیاراست خوان و بیاورد می
هماندر زمان تندبادی ز کوه
برآمد که شد نامور زان ستوه
جهان سربسر گشت چون پر زاغ
ندانست کس باز هامون ز زاغ
بیارید از ابر تاریک برف
زمینی پر از برف و بادی شگرف
سه روز و سه شب هم بدان سان به دشت
دم باد ز اندازه اندر گذشت
هوا پود گشت ابر چون تار شد
سپهبد از آن کار بیچار شد
به آواز پیش پشوتن بگفت
که این کار ما گشت با درد جفت
به مردی شدم در دم اژدها
کنون زور کردن نیارد بها
همه پیش یزدان نیایش کنید
بخوانید و او را ستایش کنید
مگر کاین بلاها ز ما بگذرد
کز این پس کسی مان به کس نشمرد
پشوتن بیامد به پیش خدای
که او بود بر نیکویی رهنمای
نیایش ز اندازه بگذاشتند
همه در زمان دست برداشتند
همانگه بیامد یکی باد خوش
ببرد ابر و روی هوا گشت کش
چو ایرانیان را دل آمد به جای
ببودند بر پیش یزدان به پای
سراپرده و خیمهها گشته تر
ز سرما کسی را نبد پای و پر
همانجا ببودند گردان سه روز
چهارم چو بفروخت گیتی فروز
سپهبد گرانمایگان را بخواند
بسی داستانهای نیکو براند
چنین گفت کایدر بمانید بار
مدارید جز آلت کارزار
هرانکس که هستند سرهنگفش
که باشد ورا باره صد آب کش
به پنجاه آب و خورش برنهید
دگر آلت گسترش بر نهید
فزونی هم ایدر بمانید بار
مگر آنچه باید بدان کارزار
به نیروی یزدان بیابیم دست
بدان بدکنش مردم بتپرست
چو نومید گردد ز یزدان کسی
از او نیکبختی نیاید بسی
از آن دژ یکایک توانگر شوید
همه پاک با گنج و افسر شوید
چو خور چادر زرد بر سرکشید
ببد باختر چون گل شنبلید
بنه برنهادند گردان همه
برفتند با شهریار رمه
چو بگذشت از تیره شب یک زمان
خروش کلنگ آمد از آسمان
برآشفت ز آوازش اسفندیار
پیامی فرستاد زی گرگسار
که گفتی بدین منزلت آب نیست
همان جای آرامش و خواب نیست
کنون ز آسمان خاست بانگ کلنگ
دل ما چرا کردی از آب تنگ
چنین داد پاسخ کز ایدر ستور
نیابد مگر چشمهٔ آب شور
دگر چشمهٔ آبیابی چو زهر
کزان آب مرغ و ددان راست بهر
چنین گفت سالار کز گرگسار
یکی راهبر ساختم کینهدار
ز گفتار او تیز لشکر براند
جهاندار نیکی دهش را بخواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شخصیتی به نام اسفندیار به طور خاص با گرگسار (شخصیتی دیگر) صحبت میکند. اسفندیار از او خواسته میشود به محلهایی برود که در آن جاها دیگر موجوداتی مانند سیمرغ یا شیر وجود ندارد و خطرات زیادی در کمین است. گرگسار با پیشبینیهایش به اسفندیار هشدار میدهد که نباید در چنین شرایطی وارد نبرد شود، چرا که ممکن است عواقب بدی در پی داشته باشد. او به اسفندیار میگوید که کوشش برای پیروزی در یک نبرد در چنین شرایطی، ناامیدکننده و خطرناک است.
در ادامه، ایرانیان علیرغم شرایط سخت، سعی میکنند روحیه خود را حفظ کنند و به یزدان دعا میکنند تا از بلاها نجات یابند. در نهایت پس از مدتها در سختی، وضعیت بهبود مییابد و امیدها دوباره زنده میشود. کشمکشها و مشکلات بزرگ، نشاندهنده قدرت و عزم شخصیتها در مواجهه با چالشهاست.
هوش مصنوعی: پس از آن، دستور داد تا گرگسار به نزد فرمانروای نامی بیاید.
هوش مصنوعی: او به او سه جام شراب سرخ داد، که به صورت پیاپی مینوشید و جامش از گل شنبلید پر شده بود.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای کسی که به خاطر بدیهای خود پنهان شدهای، به این خداوند جهان توجه کن.
هوش مصنوعی: نه نشانی از سیمرغ هست، نه از شیر و نه از گرگ، و نه آن اژدهای بزرگ با دندانهای تیز.
هوش مصنوعی: به خانه که میرسید، شور و شوقی ایجاد میشود و در آنجا هم آب هست و هم جای مناسبی برای استراحت.
هوش مصنوعی: در آن زمان، گرگسار با صدایی بلند گفت: ای فرخ و نامدار اسفندیار.
هوش مصنوعی: اگر دوباره به زندگی برگردی، جای تعجب ندارد و باید ببینی که چقدر شانس تو تعیین کننده است.
هوش مصنوعی: تو را یاری است از سوی خداوند، ای خوشبخت. درختان خسروانی به ثمر آمدهاند.
هوش مصنوعی: فردا کار مهمی در پیش است که مرد باید برای آن آماده باشد و از چالشهای روزگار غافل نشود.
هوش مصنوعی: نه یاد تو از گرز و کمان میآید، نه یاد تیغ و نه میدانی چطور باید به جنگ رفت یا چگونه باید فرار کرد.
هوش مصنوعی: اگر بر روی نیزهای بایستی، برف بر تو مینشیند و دو روز شادمانی بزرگ برایت رقم میخورد.
هوش مصنوعی: اگر تو با سپاه معروف بمانی، به برف در آنجا، ای اسفندیار خوشبخت.
هوش مصنوعی: اگر دوباره به من برگردی، نباید از حرفهای من تعجب کنی، زیرا این صحبتها را نباید جدی بگیری.
هوش مصنوعی: تو با شتاب و خشونت به میان خون و کشتار سربازان میروی و رفتار بدی از خود نشان میدهی.
هوش مصنوعی: من درست میدانم که باد شدید میتواند بار درختان را روی مرزها بریزد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه به بیابان رسیدی، یک مکان برای استراحت به فاصله سی فرسنگ جلوتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: همهٔ سنگها داغ و سوزان هستند و اگر خاک و چیزهای دیگری بر آنها نریزند، پرندگان و حشرات نمیتوانند به آنها نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: اگر به جایی نگاه کنی، حتی یک قطره آب هم به خاطر گرمای آفتاب از زمین به جست و خیز درنمیآید.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که نه حیوانی چون شیر میتواند بر روی خاک او قدم بزند و نه پرندهای مانند کرگس میتواند در آسمان او پرواز کند. به عبارت دیگر، کسی یا چیزی قادر به نزدیک شدن به او نیست و در نتیجه به نوعی به بینظیری یا غیرقابل دسترسی بودن او اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که گیاهان بر روی خاک و شن رشد نمیکنند. زمینش همچون دانههای ریز و نرم است و به هیچ چیز ثابتی تعلق ندارد. مانند چیزی که نمیتوان بر روی آن ایستادگی کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که فاصلهای که بین ماست، نه با سوار شدن بر اسب و نه با شجاعت مردانگی قابل پیمودن نیست. در واقع، به شدت و عمق فاصله و جدایی اشاره دارد که برای غلبه بر آن، تنها قدرت جسمی یا شجاعت کافی نیست.
هوش مصنوعی: از آنجا به قلعهای بلند میرسد که در آنجا یک نیرو و جایگاه را مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: زمین به چیزی نیاز دارد و اگر بخواهد با ماه در ارتباط باشد، در دل خود رازهایی نهفته دارد.
هوش مصنوعی: نام او از ابرهای بارانزا بیشتر در یادها ماندگار است و به خاطر نامش بیشتر از ابرهای خشک و بیباران شناخته میشود.
هوش مصنوعی: خورشید از بیرون به چهره حیوانات نمیتابد، و اگر لشکری نباشد، سواری هم در کار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر از ایران و توران صد هزار نفر با شمشیرها و خنجرها بیایند، ما همچنان آمادهایم و از پای نخواهیم نشست.
هوش مصنوعی: سالها بر دور او نشستهاند و از روی او مثل تیراندازی بیوقفه، به او تیر میزنند.
هوش مصنوعی: اگر زیاد چیزی در دسترس باشد، ارزش آن کمتر میشود، مانند حلقهای که بر در است و کسی به آن اطمینان ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی ایرانیان این خبر را از گرگسار شنیدند، با درد و غم به هم رسیدند.
هوش مصنوعی: گفتند ای شاه آزاده، در مواجهه با مشکلات و سختیها تا جایی که میتوانی دوری کن و تن به درد نده.
هوش مصنوعی: اگر کسی که به گرگها شباهت دارد، این حرفها را گفته باشد، به این معناست که این حرفها پنهان نمانده و اعتبار خاصی ندارند.
هوش مصنوعی: ما به این مقام آمدهایم تا بمُلیم، نه اینکه فقط برای خستگی و فرسودگی زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: تو راه سختی را رها کردی و از خطرات و مشکلاتی که وجود داشت، گذشتی.
هوش مصنوعی: هیچ فرد مشهور و پادشاهی نمیتواند چنین سختیها و رنجها را به حساب آورد و تحمل کند.
هوش مصنوعی: به پیش تو آمدم تا در این سفر پرماجرا، آفریننده جهان را به یاد آورم و نام او را بر زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: زمانی که با پیروزی به خانه برمیگردی، با دل شاد و خوشحال نزد پادشاه خواهی رفت.
هوش مصنوعی: اگر به راهی دیگر بروی و کینهای به دل بگیری، تمام مردم توران برایت دعا میکنند.
هوش مصنوعی: به این صورت که میگوید، ای گرگ، بدن خود را بیمقدار و بیارزش مکن.
هوش مصنوعی: بعد از آنکه موفق شدیم و خوشحال هستیم، نباید به راحتی خود را در معرض خطر قرار دهیم.
هوش مصنوعی: وقتی آن جوان زیبا سخنان این افراد را شنید، بسیار متاثر و تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: شما به ایران آمدهاید تا از تجربیات و درسهایی که آموختهاید بهرهمند شوید و نه به خاطر جلب توجه و شهرت.
هوش مصنوعی: کجا رختهای زیبا و نصیحتهای پادشاه است؟ کجا آن کمربندهای زرین و تخت و تاج؟
هوش مصنوعی: کجا رفتند تمام آن وعدهها و قسمها و عهدهایی که به خدا و ستارهی نیکو وعده داده بودیم؟
هوش مصنوعی: در حال حاضر، پایتان در راه به قدری ضعیف و ناپایدار شده که نشانه و پرچم شما پراکنده و درهم ریخته است.
هوش مصنوعی: شما به پیروزی و شادی برگردید و من فقط به دنبال نبرد نیستم.
هوش مصنوعی: این دیو نگرانکننده به شما گفته است که در برابر چالشها چقدر مقاوم و دلاور شدهاید.
هوش مصنوعی: من از ایران کسی را به جنگ نمیفرستم؛ پسرم و برادرم برای من کافیاند.
هوش مصنوعی: پادشاه پیروز، حامی من است و ستاره سرنوشت من در کنارش قرار دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید به مردی نزدیک شود، حتی اگر جانش را بگیرد یا جانش را فدای او کند.
هوش مصنوعی: من آنچنان هنرمندی و قدرتی دارم که تواناییهایم را به دشمن نشان میدهم، از شجاعت و پیروزیهایی که به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: بیابید مطمئناً از این شخصیت شناختهشده و بزرگ خبرهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من با دستان و قدرت خودم چه کارهایی که با دژ و قلعه کردهام، به نام خداوندی که مانند کیوان و خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: هنگامی که ایرانیان چشمان خود را گشودند، چهره او را دیدند که پر از خشم بود.
هوش مصنوعی: به جایی رفتند و از شاه عذرخواهی کردند، زیرا اگر شاه آنها را ببیند، احتمالاً گناهشان را میبخشید.
هوش مصنوعی: جان و بدن ما فدای تو باد، تا زمانی که به پیمان خود وفادار هستیم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر آرامش و راحتی پادشاه ناراحت هستیم، نه به خاطر تلاش و جنگی که به ما آسیب رسانده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از ما زنده است و نامی بزرگ دارد، ما از میدان نبرد کنار نمیکشیم و از کار جنگ فرار نمیکنیم.
هوش مصنوعی: سپهبد زمانی که سخنان آن افراد را شنید، به خاطر گفتههای قدیمی از آنها فاصله گرفت و روی برگرداند.
هوش مصنوعی: به ایرانیان احترام گذاشت و گفت که هنر هرگز پنهان نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر چنین باشد که ما پیروز شویم، از رنجهای گذشته بهرهمند خواهیم شد.
هوش مصنوعی: نابود نمیشود یاد غمهایتان و بیشک گنجینهتان از درد و رنج خالی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: آن شخص به اندیشیدن ادامه داد تا اینکه جهان آرام و خنک شد و نسیم ملایمی از روی کوه عبور کرد.
هوش مصنوعی: صدای شیپور و نی از درگاه به گوش رسید و سپاهیان به طور کامل از جا برخاستند.
هوش مصنوعی: مانند آتش، جهانآفرین را به جلو میرانیدند و او را بسیار دعوت کردند.
هوش مصنوعی: وقتی سپیده دم از کوهها پیدا شد، شب به آرامی چادر شعر را برداشت.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در پشت ابرها پنهان میشود، احساس میشود که خون در دل تاریکی مخفی شده است.
هوش مصنوعی: سپاه بزرگ با جنگجویان ماهر و سرسخت به منزل رسیدند.
هوش مصنوعی: یک روز بهاری با صفا و خوشخلق بود که دل انسان را شاد میکرد یا اینکه دنیا را روشن میساخت.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا خیمه و پرده را آراسته کنند و همچنین می را بیاورند.
هوش مصنوعی: در زمانی پر از طوفان، ناگهان از کوهساری وزش باد شدیدی بهراه افتاد که به دلیل آن، آشفتگی و سختیهایی به وجود آمد و یا بهعبارتی، نام آن کوه بهخاطر این طوفان معروف گردید.
هوش مصنوعی: جهان مانند پر زاغ شده است و کسی نتوانسته است بفهمد که چرا در دل آن هنوز زاغی به پرواز در آمده است.
هوش مصنوعی: لطفاً از ابرهای تیره، برف زمینی را به همراه بادهای شدید به ارمغان بیاورید.
هوش مصنوعی: سه روز و سه شب به همین شکل در دشت، باد به سرعت و از حدّ معمول عبور کرد.
هوش مصنوعی: هوا مانند پود شده و ابرها تاریک و سنگین شدهاند، و سپهبد (فرمانده) از آن وضعیت دچار مشکل و ناامیدی شده است.
هوش مصنوعی: به صدای پشوتن گفته شد که این کار ما به معنای درد و زحمت است.
هوش مصنوعی: در لحظهای که به قدرت و عظمت اژدها تبدیل شدم، اکنون توانایی مقابله با سختیها و چالشها را ندارم و نمیتوانم ارزش آن را درک کنم.
هوش مصنوعی: همه دعا و عبادت خود را به درگاه خداوند ارائه دهید و او را مورد ستایش قرار دهید.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است این مشکلاتی که بر ما میگذرد به سرانجام برسد؟ زیرا از این پس کسی ما را به حساب نخواهد آورد و برای دیگران هیچ اهمیتی نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: پشوتن به حضور خداوند آمد، زیرا او الگوی نیکویی و راهنمای درستی بود.
هوش مصنوعی: دعایت از حد و مرز فراتر رفت و همه در زمان از دعا دست برداشتند.
هوش مصنوعی: ناگهان باد خوشی وزید که ابرها را برد و آسمان صاف و زیبا شد.
هوش مصنوعی: وقتی ایرانیان دلشان به جای آمد، در پیشگاه خداوند به سجده افتادند.
هوش مصنوعی: خیمهها و پردهها به خاطر سرما در وضعیت بدی قرار دارند و هیچکس در این شرایط حاضر نیست.
هوش مصنوعی: آنها به مدت سه روز در همان جا ماندند و در روز چهارم، هنگامی که دنیا را فروخت، حرکت کردند.
هوش مصنوعی: سردار بزرگ، داستانهای زیادی از افراد شایسته و نیکو را نقل کرد.
هوش مصنوعی: بگویید که در اینجا بمانید و بار سنگینی بر دوش خود نگذارید، جز وسایل لازم برای میدان جنگ.
هوش مصنوعی: هر شخصی که در مقام سرهنگی قرار گیرد، باید به شدت و با ارادهای قوی عمل کند.
هوش مصنوعی: اگر به پنجاه نوع آب و غذا دسترسی داشته باشید، دیگر نیازی به نگرانی از مسائل مختلف نخواهید داشت و در این صورت میتوانید زندگی را با آرامش و گسترش بیشتری ادامه دهید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، بر آنها که بیشتر میمانند، بار بیشتری گذاشته میشود، مگر آنچه که لازم است برای نبرد در آن.
هوش مصنوعی: با کمک و نیروی خداوند، ما باید دستان بد و کارهای نادرست مردم بتپرست را شناسایی کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی کسی از خدا ناامید شود، دیگر خوشبختی به سراغ او نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: از آن دژ هر کسی میتواند ثروتمند شود و همه با گنج و زینتهای خود پاک و بزرگوار خواهند شد.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید مانند چادر زردی بر سر کشید، تمام غرب را مانند گلی زرد و زیبا پوشاند.
هوش مصنوعی: گروهی گرد هم آمده بودند و همه به همراه فرمانروایشان به راه افتادند.
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک گذشت و روشنایی روز فرا رسید، صدای کلنگی از آسمان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اسفندیار از صدای او در خشم آمد و پیامی به گرگسار فرستاد.
هوش مصنوعی: میگوید که وقتی آنقدر در این جایگاه مهم نیستی، آرامش و خواب واقعی در این مکان برای تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هماکنون صدای کلنگ از آسمان به گوش میرسد، ولی چرا دل ما را از آب تنگ دور کردی؟
هوش مصنوعی: پاسخی که داد این است که از اینجا نمیتوان چیزی جز چشمهای با آب شور پیدا کرد.
هوش مصنوعی: چشمهای دیگر از آب به مانند زهر برای پرندگان و جانوران دیگر وجود دارد.
هوش مصنوعی: سالار گفت که من شخصی را انتخاب کردهام که مانند گرگها دارای کینه و دشمنی است.
هوش مصنوعی: از سخن او، لشکری سریع به راه میافتد و جهاندار نیکوکار را مینامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.