گنجور

حاشیه‌ها

لیلاج در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴:

هیچکس به زیبایی همای این شعرو نخونده.

حسین در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۵:

پیوند به وبگاه بیرونی
طبق توضیحات مستند ویکی پدیا هم این تصنیف از آثار عارف نیست.

حسین رضازاده در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰:

در بالا نوشته شده که این شعر را بهزاد در قالب ترانه ای با نام تاب بنفشه خوانده است که صحیح نمی باشد، ضمن اینکه متن ترانه ایشان از حافظ است نه مولانا. لطفا حذف بفرمایید.

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

به نام او
هرچه تفسیر برای مفسر واضحتر باشد برای دیگران غامض تر می گردد ( این خود گنگی زبان کلمات است) و شعر که زبان استانداردی است برای بیان ارتعاشات حسی بین ذهن کل و ذهن جزء .
و سایر اجزاء تا به سطح ارتعاشات شاعر دست نیابند از درک معنی عاجزند!
آنکه در سطح شعوری عام است شعر شاعر در او همان ارتعاشات در سطح عوام را ایجاد می کند
و هر چه سطح شعور انسان بالاتر می رود بالطبع ارتعاشاتی با بسامد بالاتر را درک می نماید.
چون همگان از جان حیوانی برخوردارند بنابراین ارتعاشی که از شعری با ارتعاش وجودی فردی هماهنگ می گردد تاثیر خوبی بر او دارد و باعث ایجاد حس تحسین و شعف در او می گردد .
ولی ارتعاشات لطیفتر یعنی فرکانسهای بالاتر در حیطهء جان جان است و برای آنانکه جان جان را نپرورده اند قابل درک و وصف نیست و لذا سر به طغیان و استهزاء و ناملایمت با آنان می نهند که پرده های بالاتر را درک نموده اند .
همین طور است برای منازل بعدی که از درک منازل بالاتر عاجزند و هرآن احتمال طغیان و سقوط محتمل تر می گردد.
تنها آنانکه به حریم جان جانان وارد می شوند از سقوط و بازگشت ایمن می گردند که به گفته حافظ
دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

به نام او
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
شاهد قدسی جان جان است و دسترسی به آن هنگامی میسر است که از من و از جان گذشته باشی
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
خواب و آسایش بر من حرام گشته در این اندیشه که چگونه می توان به جان جان دست یافت؟!
درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
اعتنایی به سالکان و آمرزش و اعطای ثواب اعمالشان نمی کنی
(در حقیقت این طریقه در اندیشهء ماست که راه سلوک بدین منوال است و هر که به دین او در آید به سر منزل مقصود خواهد رسید ! در صورتیکه تمامی اینها جز پنداشت ذهنی ما چیز دیگری نیست!)
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
از نگاه و منظر تو به عالم نگریستن راه دستیابی به جان جان را از عاشقانت سلب نمود . مشخص است که شراب عشق تو جنون آور است !
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
تیر عشقی که بر دل من نشاندی از روی عشوه گری دلم به بیراهه رفت و چیزی عایدم نشد!
دوباره عنایت تو کی شامل حال من شود تا به راه راست هدایت شوم!
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت
هرگونه اظهار عجز و تضرع بکار بستم تا نظر تو را جلب نمایم عنایتی ننمودی . شکی نیست که جایگاهت بسیار بلند و رفیع است.
دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
سرچشمهء جان از این برهوت بسیار دور و بعید است . ای دل من هشیار باش که بسیاری در صورت یار به کمین نشسته اند تا تو را فریب داده و جان تو را ارزان از چنگ تو بربایند.
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
باید که در پی مرشد و پیری که راه صحیح رسیدن به یار را می داند رهسپار گردی زیرا که هرچه که تا به حال انجام داده ای سراسر غلط و اشتباه بوده است!!
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت
ای دل که بارگاه رسیدن به جان جان هستی به مدد الهی بی مهری و آفت های موجود در راه تو را به خرابی و ویرانی رهنمون نگردد.
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
حافظ بندهء خاصی است که نظر به خدایی دارد !!
از در آشتی درآ و جان جانانم باش که از دوری تو خراب و خمارآلوده ام!

بی‌نام در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

در بیت "با دو قبله در ره توحید نتوان رفت و راست..." به اشتباه باد و قبله نوشته شده، لطفا بویرایید.

منوچهر مشکوة در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۷ - در مدح مسعود سعد سلمان:

مصرع آخر بیت آخر
پیشوای دوران کرد

منوچهر مشکوة در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹:

شروع مصرع اول سطر آخر
تو بجای کو تصحیح شود

منوچهر مشکوة در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹:

بنظر میرسد شروع مصرع اول سطر آخر تو خود نباری و بر هیچ خلق.... درست باشد

زهرا پارساپور در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:

کاسه شست : در کاسه های شاها تنها ته مانده کاسه ما که شسته شده کاسه است نیست .

ملیکا رضایی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵:

بیت آخر آیینه رنگ تو عکس کسی ست تو ز همه رنگ جدا بوده ای:
دراینجا آینه در واقع نشان میدهد که مخاطب و متکلم در هم فرو رفته است و در واقع مولانا معشوق خود را در آینه دیده و خود تصویرش در آینه هست و بنابراین اشخاص اینکه کدام متکلم و کدام مخاطب هست کمی دشوار هست طبق گفته استاد عبدالکریم سروش در خداوندگار اینگونه هست که" خداوند رنگی ندارد و ما رنگ داریم و چون به آینه مینگریم رنگ ما بر آن افتاده و خداوند رنگ میگیرد و خدای هرکسی به قد خود آدمی ست "
این شعر بسیار زیباست همانند دیگر ابیات حضرت مولانا و با صدای استاد شجریان نیز شنیدنی ست و شاید مفهوم این شعر با صدای استاد بهتر درک گردد البته شاید برخی رد کنند این نظر را ولیکن گاهی صدایی خوش میتواند آنچنان تاثیر بگذارد که بر عمق روح برود و تاثیری بسیار بر درک و فهم اشعار بگذارد .

حسن جمالی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۶ - این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده‌ام:

با سلام به همه عاشقان شعر ایران
واقعا حس عجیبی به من دست میدهد وقتی شعرهای پروین رو میخون روحت شاد و یادت همیشه جاویدان

تروتسکی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

ای شاهد قدسی که کشد بند قبایت
در زمان قدیم لباس پسر بچه ها قبا بوده و در اینجا منظور حافظ از شاهد قدسی پسری زیبا
میباشد. در ابیات دیگری هم به بند قبا اشاره شده است.

Esmaeili در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵:

کتاب جهان بزرگ و انسان ( نوشته موریس مترلینک ) رو بخونید در بعضی از موارد تفکراتش خیلی شبیه خیام است

امیرحسین ارجمندی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:

سلام به همه سروران و نظر دهندگان
دوستان من بارها این غزل را باصدای استاد هژیرمهرافروز گوش داده ام و هر بار بدون استثنا گریسته ام پیشنهاد میکنم باصدای ایشون گوش دهید

علی معینی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

با سلام . واقعا جای تاسف دارد اکثر حاشیه ها را خواندم حتی یکی درست یا نزدیک به واقع نبود . ‌واقعا وقتی مسایل عرفانی را نمیدانیم هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟ اصلا منظور حافظ کجا و حاشیه های عزیزان کجا ؟ هم خنده اور است و هم ناراحت کننده . حافظ که را مدعی میداند؟ حافظ کجا از مقام ذات و کجا از اسما و صفات میگوید؟ امیدوارم این گونه تفسیر های منحط روزی پایان یابد .

پاسخ به لیلی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۱:

منظور از «امت مرحوم»، یعنی مسلمانان. همان اصطلاح «امّت مرحومه» است که در روایات به امّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم اطلاق شده است؛ یعنی این امّت مورد رحمت خدا قرار می‌گیرند.

تماشاگه راز در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹:

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

تماشاگه راز در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

Polestar در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - تجدید مطلع:

بیت سیزدهم، مصراع دومش ظاهرا اشتباه شده و درستش اینه:
توسط است که خیر الامور اوسطها

۱
۱۵۲۷
۱۵۲۸
۱۵۲۹
۱۵۳۰
۱۵۳۱
۵۴۶۴