گنجور

حاشیه‌ها

برگ بی برگی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

دلم رمیده ی لولی وشیست شورانگیز

دروغ وعده و قَتّال وضع و رنگ آمیز

رمیدن یا رَم کردن به معنیِ فرار به دلیلِ وحشت آمده است، لولیان همان کولی ها هستند که در گذشته عموماََ در حاشیه شهرها زندگی می‌کردند و بدلیلِ فقر تظاهر می کردند که اسبابِ طرب و تفریحِ جوانان را فراهم می کنند، پس دختران و زنانِ کولی با شورانگیزی هایِ عاشقانه به دلبری و جلبِ توجهِ جوانانی که بمنظورِ تفریح از آن محله ها گذر می کردند پرداخته و با وعده های دروغ مبنی بر هم خوابگی با آنان تا حدِ توان به خالی کردنِ کیسه و جیبِ عشرت طلبانِ نگون بخت می پرداختند و اگر هم آنان قصدِ فرار از این معرکه و دام را داشتند آن لولی وشان وضعیتِ قاتلان را به خود می‌گرفتند تا با تهدید و ارعاب به اهدافِ خود برسند، حافظ می‌فرماید از این رنگ آمیزیِ ماهرانه و خصوصیت هایِ ذکر شده ی این لولی نماها منزجر و دلش رمیده ی آنهاست. بنظر میرسد حافظ این دخترِ کولی را لولی وش یا لولی نما خوانده است زیرا لولی در ادبیاتِ عارفانه در معنیِ مثبت هم بکار رفته است. حافظ ؛

بنده طالعِ خویشم که در این قحطِ وفا   عشقِ آن لولیِ سرمست خریدارِ من است

فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد

هزار جامه ی تقوی و خرقه ی پرهیز

حافظ بسیار رندانه و با زیرکیِ تمام کارِ زشتِ آن لولیانِ فریبکار را به کارِ  پرهیزکاران و زاهدانِ به ظاهر با تقوی  تشبیه می کند اما بگونه ای که شکِّ احدی از آن ریاکارانِ رنگ آمیز هم برانگیخته نگردد، درواقع آن زاهدان نیز همچون لولیان وِرد و سخنانی را بر لب جاری می کنند و با دعاهایِ شورانگیز قول و وعده های دروغ می دهند که بجز خداوند را اِلهِ خود قرار ندهند اما در هنگامِ فرارسیدنِ وقتِ عمل با بهانه هایِ واهی از انجامِ آن وعده در بازگشت به خدا شانه خالی نموده و در بزنگاه هایِ امتحانِ الهی با در خطر افتادنِ اعتبار و آبروهایِ خودساخته و یا منافعشان حتی وضعیتِ قتّال به خود گرفته و تهدید می کنند و اگر دل به مال یا ناموسِ مردم ببندند صدها راه و قانونِ شرعی کشف و استخراج می کنند تا به هدفِ خود نایل شوند . حافظ می فرماید هزاران جامه ی تقوی و زُهدی اینچنین لولی وش فدایِ پیراهنِ چاکِ ماهرویان باد. ماه رویان عاشقانی همچون فردوسی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ هستند که همچون ماه زیبا روی شده اند و نورِ خود را از آن یگانه خورشیدِ هستی دارند، آنان پیراهن چاک هستند یعنی بدور از هرگونه پوششِ تزویر و ریا، پاک و برهنه بگونه ای که ظاهر و باطنی یکسان داشته و قول و فعلشان برای وصالِ حضرتِ دوست یکی ست، آنها قتال وضع نبوده و زبان تهدید ندارند بلکه همواره با اظهارِ فقر و عجز درخواستِ عنایت و نور دارند، پس حق است اگر هزاران هزار جامه ی پرهیز و تقواهایِ آنچنانیِ لولی صفتان فدایِ پیراهنِ چاکِ چنین ماه رویانی شود.

خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز

حافظ در ادامه توصیفِ ماه رویان می فرماید آنان تا لحظه مرگ و حتی پس از آن بر عهد و پیمانِ خود ایستاده و ثابت قدم هستند، پس خیالِ خالِ حضرتِ معشوق که نقطه وحدت و یکی شدن با اوست را بعد از مرگِ جسمانی هم با خود به خاک می برند و بدلیلِ عدمِ گسست بینِ عاشق و معشوق و با همراه داشتنِ خیالِ این خالِ وحدت است که خاکِ گورِ او نیز عَبیر آمیز می شود و عطرِ حضرتِ دوست را با خود دارد.

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی

بخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز

فرشته که نماینده عقل است از عشق یا خیالِ خالِ حضرتِ معشوق بی خبر است، چنانچه مولانا می فرماید؛ 

چون فرشته و عقل کایشان  یک بُدند   بهرِ حکمتهاش دو صورت شدند

و حافظ می‌فرماید پس ای ساقی جامی دیگر از آن شرابِ عشقی که انسان پیش از حضور در این جهان در الست از دستِ حضرتش نوشید و به خیالِ آن خال دست یافت برای او و دیگر ماه رویان برگیر تا بار دیگر و در عالمِ دیگر نیز به عشق زنده و جاودانه شوند، آدم در اینجا به معنیِ انسان آمده است آن هم انسانی که فارغ از خیالِ خالِ حضرتِ معشوق بوده و با پیروی از فرشته یا عقلش عمر را چون لولیان بیهوده به پایان رسانده است، پس‌ حافظ قدری هم گُلاب برای چنین آدمی تقاضا می کند تا بر خاک و گورِ او که عَبیرآمیز نیست بریزند، شاید بویِ گندِ خاکِ آن لولی وش مشامِ رهگذران را نیازارد. البته عرفا قائل به مراتبِ مختلفِ عقل هستند و شیطان که یکی از فرشتگانِ مقرب بود نیز بر مبنایِ استدلال هایِ عقلی از سجده به آدم سر باز زد و با این نافرمانی تبدیل به دیو و رانده درگاهِ خداوند شد.

پیاله بر کفنم بند تا سحرگهِ حَشر

به مِی ز دل ببرم هولِ روزِ رستاخیز 

سحرگهِ حشر علاوه بر اشاره به محشر و قیامتِ کُبری استعاره از قیامتِ فردی و دمیدنِ خورشید از درونِ انسانی ست که به عشق زنده است و هولِ روزِ قیامت نیز به همین منوال هر دو قیامت را در بر می گیرد که حافظ هولِ انسانِ عاشق در قیامتِ فردی را در جای دیگر اینگونه توصیف می کند؛ " حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر    کنایتی ست که از روزگارِ هجران گفت" هول و ترسِ زاهدِ لولی وش از عدمِ راهیابی به بهشتِ موردِ نظرِ اوست و نگرانیِ عاشقی چون حافظ هجران و فراقِ معشوق است، درواقع کسی از چگونگیِ جهانِ پس از مرگ آگاهی ندارد اما آنچه را عرفا و بزرگان بر آن تأکید کرده اند ادامه راهِ عاشقی تا بینهایت است آنجا که می فرماید؛ "این راه را نهایت صورت کجا توان بست   کَش صد هزار منزل بیش است در بدایت" پس حافظ می خواهد بر کفنش پیاله ای ببندند تا در روزِ رستاخیز با نوشیدنِ شراب هولِ هجرانی دیگر را تحمل کرده و در عینِ حال به نوشیدنِ شراب در منزل هایِ پیشِ رو بپردازد.

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز وِلایِ توام نیست هیچ دستاویز

از نظرِ بزرگی چون حافظ انسان در این جهان خسته و زخم خورده ی روزگار است و کارهایی که به عنوانِ عبادات و یا پرداختن به امورِ خیر انجام می دهد نیز توشه و زادِ راهی محسور نمی شود پس در فقرِ کامل به درگاهِ حضرتش پای می گذارد به این امید که چون بجز مولا و ولایتی چون او دستاویزِ دیگری ندارد مشمولِ رحمتش واقع گردد.

بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت

که در مقامِ رضا باش و از قضا مگریز

بیا در اینجا یعنی آگاه باش که سروشی غیبی دوش یا همین لحظه با حافظ سخن گفته و تاکید کرد که با هر اتفاقی به دیده مثبت نگاه کن و در مقامِ رضایتمندی و پذیرش باش زیرا قضایِ خداوندی ست که از آن گریزی نیست، یعنی با شرحِ صدر و پذیرش همراه با رضایت با اتفاقاتِ خوش و یا ناخوش از دیدِ ذهن روبرو شو که این یکی از راه هایِ رهایی از هولِ روزِ رستاخیز است، در غزلی دیگر می‌فرماید؛ "میلِ من سویِ وصال و قصدِ او سویِ فِراق   ترکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست" پس آن هاتفِ غیب بطورِ تلویحی از حافظ می خواهد که از وصیتِ بستنِ پیاله بر کفنم صرفنظر نموده و قضایِ الهی را هرچه باشد پذیرفته و به آنچه صلاحدیدِ اوست رضایتِ کامل داشته باشد.

میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

هاتفِ میخانه توصیه دیگری نیز برای حافظ و دیگر عاشقان دارد و اینکه اینقدر هول و ترسِ هجران و جدایی از معشوق را نداشته باش زیرا حجابی بجز خودِ عاشق حجاب و پرده ی معشوق نیست، یعنی از ازل نیز تنها یک خرد و هشیاری بوده و پیش از حضورِ انسان در این جهان جدایی و فراقی درکار نبوده است، انسان پس از ورود به این جهانِ مادی بوسیله ذهن که ناگزیر است زیستِ خود را با جهان ماده تطبیق دهد حجابی بافته است که اگر از میانِ آن برخیزد عاشق و معشوق را یکی خواهد دید و این همان وحدتِ وجودی ست که عرفا بر آن صحه می گذارند. یعنی خدایِ بیرونی و ساخته ذهنِ زاهدِ پرهیزکار تصوری باطل از خداوند است.

حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز    خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود

 .

Mehdi Monajemi در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:

این غزل را آقای جمال وفائی با صدای بسیار خوب خود هم خوانده اند.

امین امینی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۱۴ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

خیلی تحلیل تان عالی ست.من فقط به خاطر معانی تفسیر و تحلیل های شما از گنجور استفاده میکنم

محمّد میری در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

ببخشید دوستان ، رضا پیشرو در یکی از شعر هایش در بخش کروس آهنگ میگوید :

سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

مطرب من هیچ نبود ، معجزه درویش نبود

شعله ی در خویش هنوز ، حوضه ی ترحیم نبود

رد ترک های تنم ، موجب تعمیر نبود

این شعر برای آهنگ کربن می باشد.

سید مهدی شیخ الاسلامی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

سلام
این مصرع چطور خوانده می شود:
شمع ها می ورشد از سرهای من
می ور شدن فعل و می علامت مضارع اخباری است؟
مِی ور شدن درست است و به چه معنا؟
ور پسوند است مثل شعله ور؟ یا این که با ور (=آزمایش ایزدی) که آن هم عموما با آتش بوده نسب دارد؟

بیدل بی نشان در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

هیچ شعری شعر سعدی نمیشه ...

در پاسخ به اون دوستانی که مقام شعر مولانا رو بالاتر دونستن 

تمام اونچیزی که درباره ی سعدی توی سر منه ، به اندازه ی چندین کتابه ولی تمام اونچیزی که درباره ش می تونم به زبون بیارم ، به اندازه ی چند کلمه ست فقط ...

خداوندگار ِ سپهر ِ ادبیات ِ پارسی ...

محمد در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۷:

باسلام و احترام؛ حرف «ر» در مصرع چهارم و در کلمه «اندر» افتاده است. یعنی باید چنین باشد : «بدین پرده اندر، مرا بار نیست». لطفا تصحیح بفرمایید.

فاطمه زندی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۲:

درود 

خدا قوت خدمت شما بزرگواران

بیت نهم روی ترش کرد آن مپرسم صحیح است

 

موفق باشید ..

احمـــدترکمانی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵ - مناجات:

بر عدم باشم نه بر موجود مست

زآنکِ معشوق عدم وافی ترست

عقل را خط خوان آن اشکال کرد

تا دهد تدبیرها را زآن نورد

saeed amiri در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:

در بیت اول مراد اینست که ما در نهایت به مبدا اصلی خودمون برمیگردیم. مصرع اول مقصود جان و بعد باطنی ماست چراکه بزرگان، جان هر انسانی را قطره ای از دریای کل یا وجود اصلی میدانند. مصرع دوم مقصود جسم ظاهری ماست که انهم به مبدا خودش برمیگردد و با خاک زمین یکی میشود. پس معنای کلی بیت اول اینست که ما پس از مرگ همین ماهیت جزئی خودمان راهم از دست میدهیم و با حقیقیت اصلی وجود یکی میشویم.( ما ز بالاییم و بالا می رویم --- ما ز دریاییم و دریا می رویم)

در بیت دوم سوال بنیادی که همان مقصود آفرینش هست را مطرح میکند و در مصرع پایانی به زیبایی مگس را مثال میزند تا بما تلنگر بزند که ما بهمان اندازه کوچک و ناچیز هستیم و زمانی که داریم بشدت محدود است. اما میگوید مگس ناپیدا شد! کاملا در جهت بیت اول! یعنی از هستی ساقط نشده و فقط ناپدید میشود.

کوروش در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:

چرا وزن ابیات مشکل داره ؟ قافیه ها سازگار نیستن کسی میتونه توضیح بده چرا ؟

مریم السادات لطیفی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۹:

این رباعی رو به چند نفر دیگر از جمله فخرالدین عراقی و خواجه نصیر الدین طوسی هم نسبت داده اند.

مریم السادات لطیفی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۶ در پاسخ به بابك دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۳:

من در هند دیدم و از زبان خود هندوها شنیدم که گاو را مادر طبیعت و منشا وجودی انسان می دانند و می پرستند. هندوها هزاران خدا و الهه دارند و رسما میپرستند آنها را. تقدیس و گرامی داشتن یک بحث جدا هست.

مریم السادات لطیفی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۳ در پاسخ به مجید میرزازاده دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۳:

با توجه به کلمه برهمن که روحانی و پیشوای دینی مذهب هندو هست. صراحتا به گاوپرستی هندوان اشاره دارد.

مریم السادات لطیفی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۷:

با توجه به این نکته که ابوسعید ابوالخیر شیعه آنهم 12 امامی نبوده، بعید هست که این دو بیتی مال او باشد

مریم السادات لطیفی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۶:

غول در اینجا به معنای دیو و اهریمن هست و این مصراع اشاره به داستان انگشتری حضرت سلیمان دارد که توسط اهریمن ربوده شد.

محمود فخّار نوغانی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۵:۵۲ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۴ - ترجمه الشوق در ستایش مولای متقیان علی علیه السلام:

در مورد بیت 100 مصرع «که این کرنک هرونست و آن کهر رهوار» ویراست درست این بیت بدین گونه می باشد: «که این کرنگ حرون است و آن کهر رهوار» در معنی کرنگ آمده است: اسب آل، اسب سرخ رنگ و در معنی حرون آمده است: سرکش، نافرمان

vahid zahvahid۲۱۸@gmail.com در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۹:

بسیار زیبا

خانم در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶:

این شعر کامل نیست

 

سید صالح در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۳۶:

سلام،

مصرع دوم بیت اول:

خواهد فلکش زِ دُور چشم تو ربود.

ممنون.

۱
۱۳۵۸
۱۳۵۹
۱۳۶۰
۱۳۶۱
۱۳۶۲
۵۴۵۹