داد جاروبی به دستم آن نگار
گفت کز دریا برانگیزان غبار
باز آن جاروب را ز آتش بسوخت
گفت کز آتش تو جاروبی برآر
کردم از حیرت سجودی پیش او
گفت بیساجد سجودی خوش بیار
آه بیساجد سجودی چون بود
گفت بیچون باشد و بیخارخار
گردنک را پیش کردم گفتمش
ساجدی را سر ببر از ذوالفقار
تیغ تا او بیش زد سر بیش شد
تا برست از گردنم سر صد هزار
من چراغ و هر سرم همچون فتیل
هر طرف اندر گرفته از شرار
شمعها میورشد از سرهای من
شرق تا مغرب گرفته از قطار
شرق و مغرب چیست اندر لامکان
گلخنی تاریک و حمامی به کار
ای مزاجت سرد کو تاسه دلت
اندر این گرمابه تا کی این قرار
برشو از گرمابه و گلخن مرو
جامه کن دربنگر آن نقش و نگار
تا ببینی نقشهای دلربا
تا ببینی رنگهای لاله زار
چون بدیدی سوی روزن درنگر
کان نگار از عکس روزن شد نگار
شش جهت حمام و روزن لامکان
بر سر روزن جمال شهریار
خاک و آب از عکس او رنگین شده
جان بباریده به ترک و زنگبار
روز رفت و قصهام کوته نشد
ای شب و روز از حدیثش شرمسار
شاه شمس الدین تبریزی مرا
مست میدارد خمار اندر خمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف لحظهای مجدد از تجربهای عرفانی و عمیق میپردازد. محبوبی به او میگوید که گرد و غبار دریا را بزدا؛ اما سپس جاروب را در آتش میسوزاند و خواهان جاروب دیگری از آتش میشود. شاعر در حیرت از این رفتار سجدهای پیش او میکند، اما محبوب تأکید میکند که سجده بیساجد چطور ممکن است.
در ادامه، شاعر حس خود را به صورت سمبلیک بیان میکند و در راستای این عرفان برگردن خود و سوزاندن سرها اشاره میکند. او به وضوح میگوید که هر سرش مانند چراغی است که از آن نور میدرخشد و اشارهای به هفت آتش دارد.
شاعر به وجود رنگ و نقشهای زیبا در دل و ذهن اشاره کرده و دعوت میکند تا از زوایای مختلف به زیباییها بنگرند. او در نهایت، از شاه شمس الدین تبریزی یاد میکند و از حالت مستی و خمار در وجود خود سخن میگوید که نشاندهنده جذابیت و اثر عرفانی این شخصیت بر اوست.
هوش مصنوعی: آن معشوقه با لبخندی دلبرانه جاروبی به دستم داد و گفت که از دریا غبار را برانگیز.
هوش مصنوعی: مردی که جاروبش را از آتش سوخته بود، گفت: "از آتش تو، جاروبی بساز."
هوش مصنوعی: به دلیل شگفتی و حیرتی که داشتم، به حالت سجده در برابر او رفتم. او در پاسخ گفت که بدون سجده نیز میتوان سجدهای زیبا و ارزشمند انجام داد.
هوش مصنوعی: آه بیساجد، یعنی وقتی کسی که در حال عبادت و سجده نیست، سکوت و حیرت آن لحظه چه احساسی میتواند داشته باشد. این احساس مثل بیچون و بینیاز بودن است و مانند گیاهانی است که بدون خاری در کنار هم رشد میکنند.
هوش مصنوعی: من گردنک را به جلو آوردم و به او گفتم، سجدهکننده را با شمشیر ذوالفقار بزن.
هوش مصنوعی: تیغ دشمن به قدری به سر من ضربه زد که سرم از شدت درد به شدت بزرگتر شده و به نظر میرسد که هزاران سر بر گردنم وجود دارد.
هوش مصنوعی: من مانند چراغی هستم که شعلهاش از هر سو به آن پرداخته و روشنش کرده است.
هوش مصنوعی: شمعها از سرهای من رشد میکنند و سرتاسر زمین از شرق تا مغرب را روشن میکنند.
هوش مصنوعی: شرق و مغرب چه هستند در دوردستهای نامشخص، در این مکان تاریک و گلآلود که به کار حمام میپردازد؟
هوش مصنوعی: ای حالت سرد تو کجاست؟ آیا تا به کی دلت در این حمام گرم آرام خواهد بود؟
هوش مصنوعی: از حمام و گلخن بیرون بیا و لباس نپوش. به آن نقوش و طراحیها خوب توجه کن.
هوش مصنوعی: برای مشاهده زیباییهای دلنشین و دیدن رنگهای شاداب گلها در باغ.
هوش مصنوعی: وقتی به سوی روزنه نگاه کردی، متوجه شو که آن معشوق به خاطر تابش نور از روزنه به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به فضایی اشاره شده که همگی در آن به سمت جمال و زیبایی یک پادشاه متمایل هستند. شش جهت به معنای همه جهات است و حمام و روزن به نوعی به مکانهایی اشاره دارند که در آن زیبایی و جمال به نمایش گذاشته میشود. این تصویر نشاندهندهی جذبه و عظمت پادشاهی است که همه توجهها به سوی او جلب شده است.
هوش مصنوعی: خاک و آب به خاطر وجود او رنگ و لعابی گرفتهاند و جانها به خاطر او به نوعی جوانه زدهاند و زندگی آغاز شده است.
هوش مصنوعی: روز به پایان رسید و داستان من هنوز تمام نشده است. ای شب و روز، از بیان مشکلات من خجالتزدهاید.
هوش مصنوعی: شاه شمس الدین تبریزی باعث میشود که من در حالتی از غفلت و سرمستی قرار بگیرم که هر بار به حالت قبلیم برمیگردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رأی مجلس کرد رای شهریار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سیف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
ای خداوند خداوندان دهر
[...]
زینهار ای یار ِگلرخ زینهار
بیگنه بر من مکن تیزی چو خار
لالهٔ خود رویم از فرقت مکن
حجرهٔ من ز اشک خون چون لالهزار
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
[...]
ای ز دولت دست جاهت را سوار
هیچ میدان چون تو نادیده سوار
عدل تو بفزود زینت ملک را
زینت ساعد بیفزاید سوار
حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد
[...]
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.