گنجور

 
عراقی

بسم الله الرحمن الرحیم: الحمدلله الذی نور وجه حبیبه بتجلیات الجمال ...

مقدمه: بدان که در اثنای هر لمعه‌ای ازین لمعان ایمائی ...

لمعۀ اول: اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است و عشق در مقر خود ...

لمعۀ دوم: سلطان عشق خواست که خیمه بصحرا زند، در خزاین بگشاد گنج بر عالم پاشید.

لمعۀ سوم: عشق هر چند خود را دایم بخود می‌دید، خواست تا در ...

لمعۀ چهارم: غیرت معشوق اقتضا کرد که عاشق غیر او رادوست ندارد ...

لمعۀ پنجم: محبوب در آینه هر لحظه روئی دیگر نماید و هر دم ...

لمعۀ ششم: نهایت این کار آنست که محب محبوب را آینه خود بیند و خود را آینۀ او

لمعۀ هفتم: عشق در همه ساریست، ناگزیر جمله اشیاءاست و کیف ...

لمعۀ هشتم: محبوب یادرآینۀ صورت روی نماید، یا در آینۀ معنی، ...

لمعۀ نهم: محبوب آینۀ محب است، در او بچشم خود جز خود را ...

لمعۀ دهم: ظهور دایم صفت محبوب است و خفا و کمون صفت محب، چون ...

لمعۀ یازدهم: بدانکه میان صورت و آینه بهیچ وجه نه اتحاد ممکن بود نه حلول.

لمعۀ دوازدهم: بر هر که این در حقیقت بگشاید، در خلوتخانه بود ...

لمعۀ سیزدهم: محبوب هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت بهر آن بر روی ...

لمعۀ چهاردهم: محب و محبوب را یک دایره فرض کن که آن را خطی بدو ...

لمعۀ پانزدهم: محب سایۀ محبوبست، هر جا که رود در پی او رود. مصراع:

لمعۀ شانزدهم: یک استاد از پس ظل خیال چندین صور مختلف واشکال ...

لمعۀ هفدهم: معشوق هر لحظه از دریچۀ هر صفتی با عاشق روی دیگر ...

لمعۀ هژدهم: عاشق با بود نابود آرمیده بود و در خلوتخانه شهود ...

لمعۀ نوزدهم: عاشق را دلی است منزه از تعین که مخیم قباب عزت است و مجمع بحر غیب و شهادت، و این دل را همتی است که:

لمعۀ بیستم: عشق سلطنت و استغنا بمعشوق داد ومذلت و افتقار ...

لمعۀ بیست و یکم: عاشق باید بی‌غرض بادوست صحبت دارد، خواست از میان ...

لعمۀ بیست و دوم: شرط عاشق آنست که هرچه دوست دوست دارد او نیز دوست ...

لمعۀ بیست و سوم: عشق را آتشی است که چون در دل افتد هرچه در دل یابد ...

لمعۀ بیست و چهارم: طلب و جستجوی عاشق نمونۀ طلب معشوق است، خود هر صفت ...

لمعۀ بیست و پنجم: محب خواست که بعین الیقین جمال دوست بیند، عمری در این طلب سرگشته می‌گشت، ناگاه بسمع سر او ندا آمد:

لمعۀ بیست و ششم: محب چون خواهد که مراقب محبوب باشد، چارۀ او آن بود ...

لمعۀ بیست و هفتم: عاشق را طلب شهود بهر فناست از وجود،‌ دایم در عدم ...

لمعۀ بیست و هشتم: معشوق چون خواهد که عاشق را برکشد، نخست هر لباس که ...