در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها اسیر شهرستانی مصرع یا بیتی از اوحدی را عیناً نقل قول کرده است:
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۳ :: اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷
اسیر شهرستانی (بیت ۱۳): جان پیشکش اوحدی مست که فرمود - گلبن نه و گلهاش ببار است ببینید
اوحدی (بیت ۱): ای مردم کور، این چه بهارست ببینید - گلبن نه و گلهاش ببارست ببینید
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:مکن در بزم روشن وصف آن شیرین شمایل را - که رشک آتش زند در سینه جان شمع محفل را
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را - ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵:گردون ز بسکه برد غمت در دیارها - از روز من گرفت سبق روزگارها
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:باد سهند بین که : برین مرغزارها - چون میکند ز نرگس و لاله نگارها؟
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶:وحدت جهان گرفت و تماشا چنانکه هست - صدرنگ گل برآمد و بلبل همان که هست
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست - خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰:صبرم حریف عربده نیم ناز نیست - شادم که عمر رنجش بیجا دراز نیست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۶:یک شب که اشک تشنه افشای راز نیست - بیدرد را گمان که دلم در گداز نیست
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:ای آنکه پیشهٔ تو به جز کبر و ناز نیست - چون قامت تو سرو سهی سرفراز نیست
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹:از دل ما دلت خبر دارد - دوستی اینقدر اثر دارد
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:هر دم از خانه رخ بدر دارد - در پی عاشقی نظر دارد
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴:گرچه مجنون را محبت از هوس زایل نشد - سست همت بین که هر نقش پیش محمل نشد
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:هرگز از عشقی مرا پایی چنین در گل نشد - هیچ سال این دردم اندر جان وغم در دل نشد
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱:از دلم روزی که طرح روزگار انداختند - گل ز اشکم در گریبان بهار انداختند
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:باز شادروان گل بر روی خار انداختند - زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵:به تغافل اگرم چشم تو رسوا نکند - راز پنهان مرا ورد زبانها نکند
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند - که جفای تو مرا دیده چو دریا نکند
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶:ای برای دلم سراپا ناز - نیم ناز تو را هزار نیاز
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:صاحب روی خوب و زلف دراز - نه عجب گر به عشوه کوشد و ناز
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶:تا به کس روشن نسازم کفر ایمان بار خویش - همچو شمع از خلق پنهان کرده ام زنار خویش
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:دشمن بیحاصلم را شرم باد از کار خویش - تا چرا این خستهدل را دور کرد از یار خویش؟
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۴:دلم گداخت سر ساغر گران دارم - چراغ میکدهای نذر میکشان دارم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم - خیال روی تو در چشم در فشان دارم
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵:از صبر من آزرده شد تا چند آزارش کنم - یک چند هم بیتابیی دانسته در کارش کنم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱:شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم - انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنم
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۵:با خون دل غبار خطش را سرشته ایم - مکتوب تازه ای به محبت نوشته ایم
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۹:دردیم و از دیار هوس کم گذشته ایم - برقیم و از قلمرو خس کم گذشته ایم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹:چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم - در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲:زاهد به جز آزار ما کاری مکن کاری مکن - تا سبحهای داری به کف تسخیر زناری مکن
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹:ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن - جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶:ز بس در عشق شد صرف خموشی روزگار من - نفس در خاک می دزدد پس از مردن غبار من
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من - که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۸:هر جلوه که در دیده ما کرده سلامی - هر ناله که از خاطر ما رفته پیامی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴:ای داده بر وی تو قمر داو تمامی - پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷:نه سوخته الفت دردم نه دوایی - داغم همه ناسور جدایی است جدایی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۱:ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی - باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۲:ای از گل سوری دهنت غنچه نمایی - وی بر سمن از سنبل تر غالیهسایی
-
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۰:از گلشن زمانه چه گلدسته بستهای - رام که میشوی ز خیال که جستهای
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹:یارب! تو دوش با که به شادی نشستهای؟ - کامروز بیغم از در ما باز جستهای


