دلم گداخت سر ساغر گران دارم
چراغ میکدهای نذر میکشان دارم
شراب کهنه که خورشید را به رقص آرد
چو ماه یک شبه ته شیشهای گمان دارم
چرا شکنجه منت کنم عزیزان را
دعای بی اثری نذر دوستان دارم
حجاب مانع ناز و تو پر نیاز طلب
ز بیزبانی خود سودها زیان دارم
ز بیزبانی من عالمی خطر دارد
هزار تیر جگر دوز درکمان دارم
دو خانهوار ز خورشید و ماه بالاتر
ز کوی باده فروش اینقدر نشان دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و محبت صحبت میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به میکده و دوستش بیان میکند. او دلش برای شراب گرانبها تنگ است و چراغ میکده را به میکشان نذر میکند. شراب کهنه که قادر است خورشید را به رقص درآورد، برای او ارزشمند است. او نمیخواهد عزیزانش را منتظر کند و دعاهایی که بیاثر است را به دوستانش تقدیم میکند. شاعر از ناز و نیاز خود میگوید و اعتراف میکند که بیزبانیاش میتواند خطرناک باشد. او حس میکند که محبتش به حدی قوی است که میتواند هزار تیر به قلبش بزند و در نهایت از زیباییهای عشق و باده یاد میکند.
هوش مصنوعی: دل من به شوق و میگساری میتپد. شیشهٔ گرانبهای جام را در دست دارم و برای نورانی کردن میکده، نذری برای میفروش دارم.
هوش مصنوعی: شراب قدیمی که میتواند خورشید را به رقص وادار کند، به نظر میرسد مانند ماهی است که فقط یک شب در ته شیشه باقی مانده باشد.
هوش مصنوعی: چرا باید عزیزانم را عذاب بدهم؟ من برای دوستانم دعای بیفایدهای نذر کردهام.
هوش مصنوعی: حجاب مانع از این است که زیبایی و ناز تو را ببینم و من به خاطر نیازهایم، از فقدان زبان خود آسیبها و خوبیها را درمییابم.
هوش مصنوعی: برای اینکه نتوانم به درستی احساسات و افکار خود را بیان کنم، ممکن است که خطرات زیادی ایجاد شود. در دل من نیز درد و مشکلاتی وجود دارد که شبیه هزار تیر به دل مینشیند.
هوش مصنوعی: دو خانهای که بالاتر از محل زندگی خورشید و ماه و از کوی بادهفروش قرار دارند، نشانهای از من دارند که این قدر مشخص و واضح است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم
وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین
فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم
[...]
جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر
زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم
جهانیانرا چون صبح روشنست ز من
که مهر خدمت تو در صمیم جان دارم
از آن چو شمع مرا بر سر آمدست زبان
[...]
ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم
تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
[...]
بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو
مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم
منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو
ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم
چگونه درد خود از مردمان نهان دارم
که از شکستگی رنگ ترجمان دارم
نمانده است مرا در بساط جز آهی
هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم
سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.