ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی
هر چند مرا هیچ نخوانی که: بیایم
این نامه نبشتم که: بخوانی و بیایی
ما را همه کاری به فراق تو فرو بست
باشد که ز ناگه در وصلی بگشایی
گفتی که: ز تقصیر تو بود این همه دوری
تقصیر چه باشد؟ چو ندانم که: کجایی؟
از بار غم خویش نبایست شکستن
ما را که شب و روز تو بایستی وبایی
ای رفته و بر سینهٔ ما داغ نهاده
سوگند به جان تو که: اندر دل مایی
هر چند پسند همه خلقی ز لطافت
اینت نپسندیم که در عهد نیایی
بنمای بنا معقتدانم رخ رنگین
تا بیش نپرسند که: دیوانه چرایی؟
ز آیینه عجب دارم آرام نمودن
وقتی که تو آن روی به آیینه نمایی
اندر دل یکتا شدهٔ اوحدی امروز
سوزیست که آتش برساند به دوتایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به فقدان و جدایی از معشوق میپردازد و از دلتنگی و غم ناشی از این جدایی سخن میگوید. او از معشوق میخواهد که بازگردد و اشاره میکند که نامهای که نوشته برای اوست تا بازگردد. شاعر به درد و رنجی که از دوری معشوق تحمل میکند، اشاره میکند و ناتوانی در فهم دلیل جدایی را به تصویر میکشد. او همچنین به عشق و دلبستگی عمیقش به معشوق اشاره میکند و ابراز میدارد که هیچ چیز نمیتواند جایگزین حضور او شود. در نهایت، شاعر از عشقش سخن میگوید که به شدت او را میسوزاند و جانش را در آتش عشق میسوزاند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر دوریات از ما رهایی نیافتیم، به ما برگرد، زیرا دلمان از سنگینی این جدایی خسته و آزار دیده است.
هوش مصنوعی: هر چند تو هیچگاه نام من را نمیخوانی، اما من این نامه را ننوشتم که تو بخوانی و بیایی.
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام میدهیم تحت تأثیر جدایی تو قرار گرفته است. امیدوارم که ناگهان به وصالی دست یابیم و این وضعیت تغییر کند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که این همه دوری تقصیر تو بوده، ولی تقصیر چیست وقتی که من نمیدانم کجایی؟
هوش مصنوعی: نباید به خاطر سنگینی غمهایمان خود را بشکنیم، چرا که روز و شب باید به یاد تو باشیم و به تو فکر کنیم.
هوش مصنوعی: ای کسی که رفتهای و داغی بر سینهٔ ما گذاشتهای، به جان تو سوگند که هنوز در دل ما هستی.
هوش مصنوعی: اگرچه لطافت تو مورد پسند همه مردم است، اما ما به خاطر زمانی که در آن زندگی میکنیم، نمیتوانیم آن را بپذیریم.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و رنگین تو را به من نشان بده تا دیگران نتوانند از من بپرسند که چرا دیوانهام.
هوش مصنوعی: من از این موضوع تعجب میکنم که چطور آیینه میتواند آرامش را به همراه آورد وقتی که تو چهرهات را به آن نشان میدهی.
هوش مصنوعی: در دل یکتا و بیهمتای اوحدی، امروز نوعی سوز و آتش وجود دارد که میتواند به دوگانگی و تفکیکها آسیب بزند و آنها را به هم نزدیک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.