مکن در بزم روشن وصف آن شیرین شمایل را
که رشک آتش زند در سینه جان شمع محفل را
بکش از صحبت صورت پرستان دامن الفت
خریداری مجو بهتر زحسن آیینه دل را
شهیدی سرخ روی بزم سربازی تواند شد
که طوق گردن تسلیم سازد تیغ قاتل را
شد از موج سرشکم کشتی آرام طوفانی
نمایی تا به کی ای ناخدا از دور ساحل را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت شخصی اشاره دارد که در محفلها باعث ایجاد حس حسادت و عشق میشود. شاعر به مخاطب میگوید که از معاشرت با کسانی که فقط به زیبایی ظاهری اهمیت میدهند، پرهیز کند و به جای آن، به زیباییهای درونی و صفات روحی توجه کند. همچنین برای شهیدان و افرادی که در شرایط سخت قرار دارند، ارزش قائل میشود و نسبت به کاستیهای زندگی و مشکلات غمانگیز رو به اعتراف و امید دارد. در نهایت با اشاره به سکونت در دریا و طوفان، از ناخدای کشتی میخواهد تا مسیر را به درستی پیدا کند.
هوش مصنوعی: در مهمانی و جمعهای شاد، از زیباییهای آن فرد دلربا صحبت نکنید، چرا که این زیبایی چنان جذاب و سوزان است که حتی شمعهای آن جمع را به حسادت وا میدارد.
هوش مصنوعی: از گفتگو با افرادی که فقط به ظواهر توجه دارند، دوری کن و به دنبال دوستی حقیقی نباش. زیبایی دل را بهتر از زیبایی ظاهری بدان.
هوش مصنوعی: شخصی که در میدان نبرد با شجاعت حاضر میشود و در مقابل دشمن تسلیم نمیشود، میتواند با افتخار و شجاعت به مقام شهید نائل آید.
هوش مصنوعی: به خاطر برخورد امواج شدید، کشتی که در واقع آرام است، در نظر میآید که در طوفانی شدید در حال حرکت است. پس ای ناخدا، از دور به ساحل چه زمانی خواهی رسید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر
اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را
رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان
[...]
شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را
بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را
چو گیرم کاکلش را تا کشد سوی خودم آن مه
بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را
صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد
[...]
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
ز شوق دوست زان سان چشم حسرت بر قفا دارم
که رو هم گر به راه آرم نمیبینم مقابل را
چمن را غنچه نشکفته بسیار است، میترسم
[...]
مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان
[...]
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم
چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را
به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.