گنجور

 
اوحدی

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

من آن صبحم، که از اشکست پروین در کنار من

مرا روی چو تقویمست و به روی جدولی خونین

که حکم آن نشد، منسوخ چون تقویم پار من

سرم را اتصالی هست کلی با خیال او

از آن سر در نمی‌آرد به دوش بردبار من

خبر ده ز اجتماع او تنم را، تا برون آید

به استقبال روی او دل و صبر و قرار من

پیاپی مایلست این دل به قرب نقطهٔ خالش

دریغ ار خارج از مرکز نیفتادی مدار من!

به سرحد وصالش گر زوجهی راه میابم

شرف هم خانه میگردد دگر با روزگار من

چو ماه از عقدهٔ زلفش مگر دارد خسوف آن رخ؟

که از آغاز تاثیرش زمستان شد بهار من

چو دانستی کز آن تست بیت‌المال دل یکسر

به سهم‌الغیب آن غمزه بگو: تا کیست یار من

طریق اجتماعی نیست دل را با فرح بی‌تو

ازان چون عقلهٔ زلف تو منکوسست کار من

ز اشکم نقطه میراند غمت بر تختهای رخ

که در هنگامها گوید نهان و آشکار من

فلکها را رصد کردم من، ای ماه و نپندارم

کزیشان چون تو خورشیدی بتابد بر دیار من

تو اصطرلاب این دل را بگردان در شعاع رخ

ببین تا ارتفاع مهر چندست از شمار من؟

از آن خاک اوحدی را گر نهی بر جبهه اکلیلی

به شعری میبرد شعر چو در شاهوار من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

مرا جانانه‌ای باید که باشد غم گسارِ من

میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من

چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد

به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من

اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا

[...]

جامی

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم

سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه

[...]

اهلی شیرازی

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

صائب تبریزی

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ابوالحسن فراهانی

دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من

کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من

بود طفل عزیز خانه ی دل اشک رنگینم

گهی بر دوش مژگان است و گاهی بر کنار من

غباری از تو گفتی دارم اندر دل عجب دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه