گنجور

 
اوحدی

دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند

که جفای تو مرا دیده چو دریا نکند

این چنین بیدل و بیچاره که ماییم امروز

کس ندانم که جفا داند و بر ما نکند

بوسه‌ای گر بربودم ز لبت طیره مشو

چون کسی تنگ شکر یابد و یغما نکند؟

نیست تشویشم از آن کس که کند خو و اتو

همه تشویشم از آنست که خووا نکند

در غمت زانکه شکایت کند اندیشه مدار

زان بیندیش که غم بیند و پیدا نکند

چشم ترک تو همان روز که من دیدم عقل

گفت بگریز، که مستست و محابا نکند

دوش گفتم که: بیوشم غم عشقت، دل گفت:

اوحدی،گریه نگه‌دار، که رسوا نکند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

آنک هرگز نظری با من شیدا نکند

نتواند که مرا بی سر و بی پا نکند

دوش می گفت که من با تو وفا خواهم کرد

لیک معلوم ندارم که کند یا نکند

اگر آن حور پری رخ بخرامد در باغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

از چه رو لعل تو درمان دل ما نکند

چون دلم غیر رخت میل به هر جا نکند

چه کنم با دل سرگشته ی بی آرامم

کز جهان غیر لبت هیچ تمنّا نکند

گوید آن یار جفاپیشه وفا با تو کنم

[...]

اهلی شیرازی

از تماشای تو کس منع دل ما نکند

صورت خوب که بیند؟ که تماشا نکند

پیش ما دار فنا مرتبه معراج است

جز شهید غمت این مرتبه پیدا نکند

پر مکن عیب سیه رویی خورشید پرست

[...]

صائب تبریزی

رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند

هیچ کس غنچه پیکان به نفس وا نکند

از سپر، تیر قضا روی نمی گرداند

سیل از خانه در بسته محابا نکند

گر شود دامن پیراهن یوسف صد چاک

[...]

اسیر شهرستانی

به تغافل اگرم چشم تو رسوا نکند

راز پنهان مرا ورد زبانها نکند

هیچ غم نیست که از ما همه عالم ببرند

تیغ مژگان تو قطع از ما نکند

شده ام زخمی طفلی که چو از من گذرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه