گنجور

 
اسیر شهرستانی

گردون ز بسکه برد غمت در دیارها

از روز من گرفت سبق روزگارها

عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت

مشت غبار رهگذر انتظارها

کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال

از پرتو دلم شررستان غبارها؟

جوش بهار بگسلد از هم که از رخت

گل می زنیم بر سر لیل و نهارها

بر تربتم فشانی اگر آب زندگی

خیزد به جای گرد زخاکم شرارها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

نثره برد ز نثر بدیعت نثارها

شعری کند ز شعر لطیفت شعارها

گشته خجل زرای تو خورشید روزها

بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها

عاجز بود ز شرح کمالت زبان‌ها

[...]

حکیم نزاری

بسیار عمرها و بسی روزگارها

بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها

روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون

هر یک مسخرند به تکلیف کارها

وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان

[...]

اوحدی

باد سهند بین که : برین مرغزارها

چون می‌کند ز نرگس و لاله نگارها؟

در باغ رو، که دست بهار از سر درخت

بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها

ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست

[...]

صائب تبریزی

وقت است جوش باده زند لاله زارها

میگون شود ز لاله لب جویبارها

طوفان لاله از سر دیوار بگذرد

گردد نهفته در گل بی خار، خارها

زرین تر از بساط سلیمان شود زمین

[...]

واعظ قزوینی

ای نام دلگشای تو عنوان کارها

خاک در تو، آب رخ اعتبارها

خورشید و مه دو قطره باران فیض تو

مدی ز جنبش قلمت روزگارها

باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه