وحدت جهان گرفت و تماشا چنانکه هست
صدرنگ گل برآمد و بلبل همان که هست
دارد دلم برای غمت کارخانه ای
بیرون از این زمین و از این آسمان که هست
عکس تو را به روی گل و خار می کشد
آیینه را شناخته ایم آنچنان که هست
پیش از خیال محرم راز تو بوده ایم
در خاطر تو جای دلم آن نشان که هست
چندانکه پاس خاطر راز تو داشتیم
دل در میان نبود و همان بد گمان که هست؟
صد کاروان غبار شد و ره همان که بود
برخاست گرد منزل و مقصد همان که هست
مشت غباری از ره مقصود بیش نیست
این قوم و این قبیله و این دودمان که هست
شوقت همیشه بلبل توحید باد اسیر
بیرون مباد یکدم از این گلستان که هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره مفهوم وحدت و حقیقت جهان است. شاعر به زیباییهای طبیعی و ارتباط عواطف انسانی با آنها اشاره میکند. دل شاعر پر از غم و عشق است و رابطهاش با معشوق را در فضایی فراتر از زمین و آسمان توصیف میکند. او به شناخت عمیقتری از معشوق اشاره کرده و میگوید که همواره در فکر و خاطر او بوده و رازهایش را در دل دارد. همچنین، اشاره میکند که هرچند زمان و مکان تغییر میکنند، اما حقیقت و هدف نهایی بیتغییر باقی میماند. نهایتاً، شاعر از شوق و عشق به خداوند سخن میگوید و امیدوار است که هرگز از زیباییهای این عالم فاصله نگیرد.
هوش مصنوعی: جهان به نوعی یکی شده و همه چیز به زیبایی خود را نشان میدهد. بهطوریکه گل به سرعت شکوفا میشود و بلبل نیز همانطور که هست، آواز میخواند.
هوش مصنوعی: دل من برای اندوه تو یک کارخانه بزرگ و وسیع دارد، که فراتر از این زمین و آسمان است.
هوش مصنوعی: آیینه در کنار گل و خار، تصویر تو را به نمایش میگذارد. ما آنچنان با آیینه آشنا شدهایم که واقعیتها را همانطور که هستند، میبینیم.
هوش مصنوعی: ما پیش از اینکه بر سر زبانها نام تو بیفتد، در دل تو وجود داشتهایم و آن نشانهای که دل من در خاطر تو دارد، هنوز هم همان جاست.
هوش مصنوعی: هر چقدر که ما برای حفظ راز تو تلاش کردیم، دل ما در این میان وجود نداشت و همانطور که هست، بدگمانی همچنان باقی است.
هوش مصنوعی: صد کاروان از گرد و غبار در راه افتادند، اما مسیر تغییر نکرد و مقصد همچنان همان جایی است که همیشه بوده است.
هوش مصنوعی: این گروه و قبایل، تنها گرد و غباری هستند که به هدف اصلی دست نیافتهاند و ارزشی فراتر از آن ندارند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند آواز بلبل است که همواره جاودان و زنده بماند و هیچگاه از این گلستان دلانگیز فاصله نگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست
میخواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه
زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد
[...]
گلهای نوشکفته بهر بوستان که هست
پیش رخ تو خار نماید چنانکه هست
با دود و آتش جگر و دل ز رشک تست
هر لاله ئی که باشد و هر ارغوان که هست
گر بهر سرو سرکش تو نیست پس چراست
[...]
بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست
آمد عیان بصورت ما هر نهان که هست
آئینه ساخت عالم و خود رابخود نمود
عکس جمال اوست نهان وعیان که هست
کونام و کو نشان زغیر وکجا هست غیر
[...]
نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست
از پرده جلوه گر نشود هر نهان که هست
هر مو زبان نکته سرایی نمی شود
تا ترک گفتگو نکند این زبان که هست
چندین هزار جامه بدل کرد هر حباب
[...]
در خاطر خدنگ قضا هر نهان که هست
کرد آن چنان نگاه تو خاطرنشان که هست
یا رب چه آفتی تو که دارد به صد زبان
داد از دل تو، هر دل نامهربان که هست
جان رفت و سرگرانی نازت چنان که بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.