گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

شمیم باد بهاری ببین و فیض سحاب

ببوی طره ی ساقی بگیر جام شراب

بس است جلوه ی این دشمنان دوست نما

بیا که برفکنیم از جمال دوست نقاب

هزار جرم شمردم بخود چو رفتی دوش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

رخی بغیر رخ دوست در مقابل نیست

ولی چه چاره که بیچاره دیده قابل نیست

وفا مگر که نکو نیست در زمانه که نیست

نکوییی که در این خوی و این شمایل نیست

هزار لطف نهانست در تغافل او

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

بر آستان بنشین گر بخانه راهی نیست

کجا روی که جز این آستان پناهی نیست

اگر بشهد نوازد و گر بزهر کشد

بغیر خوان عطایش حواله گاهی نیست

بهر گناهم سد عذر اگر بود شاید

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

قرارگاه جهان بر مدار تقدیر است

عجب زخواجه که درگیر و دار تدبیر است

اگر بلطف بخوانند کبک صیاد است

و گر بقهر برانند باز نخجیر است

نه لطف خاصه ی طاعت نه خشم لازم جرم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سرم خوش است و دو عالم به مدعای من است

بهر چه می نگرم گویی از برای من است

بکس نیاز ندارم بخویش نیز مگر

یکی خدا و یکی سایه ی خدای من است

دوکون و هر چه در او هست هیچ و من هستم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

رقیب را مگر الفت بپاسبان باقیست

که باز نقش سجودش بر آستان باقیست

بناتوانیم ای دوست جای رحم نبود

که شد اگر چه دلم خون هنوز جان باقیست

مشوی روی من ای چشم خونفشان کاین گرد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

مثال هستی با نیستی روان و تن است

روان حقیقت هستی و نیستی بدن است

نه صرف هست هویدا نه صرف نیست پدید

نمایش خوش از آمیزش دو مقترن است

نه هست نیست شدستی نه نیست هست شود

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

دو چشم مست تو فرهنگ هوشیارانند

دو بند زلف تو زنجیر رستگارانند

مپوش چهره که از شرم روی و جلوه ی حسن

بهر طرف که خرامی نقاب دارانند

گدای گوشه نشینم چه لاف مهر زنم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

بصید ما نظر افکند شهسوار دگر

بشهر ما گذر آورد شهریار دگر

اگر تو پای عنایت کشیدی از سرما

کشید سرو دگر سر زجویبار دگر

وگر تو برگ تلطف ببردی از بر ما

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

اگر چه ناصح ما مشفق است و خیر اندیش

به تندرست چه گویم من از جراحت ریش

بهیچ حادثه ما را غمین نشاید داشت

که از وجود تو شادیم نی زهستی خویش

غمش نهفته نشاید بدل که مقدم شاه

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

زبان بعرض نیازی مگر گشودم دوش

سروش غیب بگوشم نهفته گفت خموش

وجود تو همه فقر است و ذات او همه جود

نیاز تو همه نطق است وجود او همه گوش

اگر به نوش عتاب آیدت بخاک بریز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

بگیر دست دل و سر بر آور از افلاک

چه خواهی از تن خاکی که باز گردد خاک

بکوش تا مگر این خار گل به بار آرد

و گرنه بار نیابد به بزم شه خاشاک

به اشک دیده بشوی و به خاک چهره بسای

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

بر آن سرم که به پیمانه دست بگشایم

غبار، عقل ز رخسار عشق بزدایم

گهی بطره ی ساقی کهن بگیسوی چنگ

گره ببندم و از کار بسته بگشایم

مرا نه دست ستیزی بود نه پای گریز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

همین نه بنده ی حکم و مطیع فرمانم

چو سایه بر اثر آفتاب تابانم

چو او بکوی در آید ببام دارم جای

چو او ببام کند جای من در ایوانم

اگر بخواند در پیشتر نیارم رفت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

تمام عیبم و از عیب خویش بی خبرم

که حسن روی تو نگذاشت عیب خود نگرم

همین نه بنده ی نا سودمند بی هنرم

بدی و زشتی و عیب است پای تا بسرم

بدین بدی که منم کس مرا نداند و من

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

بهار و عید مبارک ببخت شاهنشاه

پناه دولت ایران قوام دین الاه

اساس دولت و ذاتش قیاس جسم و روان

نظام ملت و حکمش مثال چشم و نگاه

جهان و نعمت او همچو گلستان و سحاب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

بیا بصاحب ما بین که تاعیان نگری

فضایل ملکی در شمایل بشری

بهر چه حسن توان گفت روی اوست قرین

زهر چه عیب توان جست خوی اوست بری

ببین برویش و کوتاه کن سخن ناصح

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

نشاید ار چو تویی در کنار من باشی

همین بس است که گویند یار من باشی

مرا بیک نگه از خود خجل توانی کرد

مباد کز ستمی شرمسار من باشی

تو کز میان دل من قدم برون ننهی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

سرم خوش است برآنم که از سر مستی

سری بر آورم از جیب و زاستین دستی

هوای سرکشی و لاف عاشقی حاشا

که سیل ره نبرد جز بجانب پستی

جمال روی تو راز دل منست مگر

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶

 

بشکل جام می آمد هلال عید پدید

اشارتیست که دور هلال جام رسید

کسی ندیده قرین مهر با هلال و کنون

ز شکل جام و می آمد هلال و مهر پدید

چه نقشهای غریب و چه رنگهای عجیب

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode