گنجور

 
نشاط اصفهانی

بر آستان بنشین گر بخانه راهی نیست

کجا روی که جز این آستان پناهی نیست

اگر بشهد نوازد و گر بزهر کشد

بغیر خوان عطایش حواله گاهی نیست

بهر گناهم سد عذر اگر بود شاید

مرا که جز کرم دوست عذر خواهی نیست

در انتظار شفاعت ستاده خواجه بحشر

خجل ز خاک بر آیی گرت گناهی نیست

غرور حسن ترا خط مگر علاج کند

که در زمانه بدین خاصیت گیاهی نیست

سراغ مشرق و مغرب مپرس در ره عشق

که هر طرف گذری جز بدوست راهی نیست

وصال مهر طمع داری ای نشاط زدور

ترا بجانب او طاقت نگاهی نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode