گنجور

 
نشاط اصفهانی

اگر چه ناصح ما مشفق است و خیر اندیش

به تندرست چه گویم من از جراحت ریش

بهیچ حادثه ما را غمین نشاید داشت

که از وجود تو شادیم نی زهستی خویش

غمش نهفته نشاید بدل که مقدم شاه

نهان ز خلق نماند بکلبه ی درویش

به همعنانی طفلان نی سوار بماند

چه تیغها به نیام و چه تیرها در کیش

تو در دل من و سد بار از دلم افزون

بعالم اندر و زاندازه ی دو عالم بیش

یگانه فتحعلی شه خدیو نیک نهاد

خداش نیکی بخش و قضاش نیک اندیش