گنجور

 
نشاط اصفهانی

بصید ما نظر افکند شهسوار دگر

بشهر ما گذر آورد شهریار دگر

اگر تو پای عنایت کشیدی از سرما

کشید سرو دگر سر زجویبار دگر

وگر تو برگ تلطف ببردی از بر ما

نموده تازه گلی رخ زشاخسار دگر

بشاخسار دگر طرح آشیان فکنم

که ره بگلشن ما یافت نو بهار دگر

من و هوای نگار دگر! معاذالله

که از غم تو کشد دل به غمگسار دگر

بدیگری ندهم دل که خوار کرده ی تست

که هر که خوار تو شد دارد اعتبار دگر

هزار بار بر اندی نشاط او نرفت

که از دیار تو ره نیست در دیار دگر

 
 
 
وحشی بافقی

روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر

هوای یار دگر دارم و دیار دگر

به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست

چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است

[...]

صائب تبریزی

ترا به هرگذری هست بیقراردگر

مرابجز تو درین شهر نیست یار دگر

ترا اگر غم من نیست غم مباد ترا

که جز غم تو مرا نیست غمگسار دگر

بگیر خرده جان مرا و خرده مگیر

[...]

سحاب اصفهانی

کشیم بارز کویت به سوی یار دگر

بر تو یابد اگر غیر بار بار دگر

من از جفای تو در کار جان سپردن و تو

هنوز بهر هلاکم به فکر کار دگر

امید من ز تو امشب روا نشد گویا

[...]

صفایی جندقی

مرا نشان نظر باشد از نگار دگر

چرا ورای خیال تو نیست کار دگر

به یادگار تو زخمم به دل رسید و خوشم

که ماند تیر تو درسینه یادگار دگر

به یک خدنگ شکار افکنی که چون تو شنید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه