بگیر دست دل و سر بر آور از افلاک
چه خواهی از تن خاکی که باز گردد خاک
بکوش تا مگر این خار گل به بار آرد
و گرنه بار نیابد به بزم شه خاشاک
به اشک دیده بشوی و به خاک چهره بسای
کز آب و خاک توان کرد پاک هر ناپاک
ملول شد دلم از تن، خدای را در شهر
کراست خنجر خونریز و بازوی چالاک
اگر تو زخم زنی درد یابم از مرهم
اگر تو زهر دهی رنج بینم از تریاک
سزای من ز تو آهنگ طاعتی هیهات
به جای من ز تو تغییر نعمتی حاشاک
چو پرسش است به محشر مگر ز ما پرسند
حساب دامن پر خون و جامهٔ سد چاک
ظهور خلق به حق بین، ظهور حق در خلق
فداک عینک حقا وانت لست نراک
بس است حاصل ادراک این دقیقه نشاط
که ره به سوی حقیقت نمیبرد ادراک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در وجود انسانی و ارتباط آن با خاک و روح اشاره دارد. شاعر از شنیدن صدای دل و رهایی از بندهای مادی دعوت میکند و به اهمیت تلاش برای رشد و شکوفایی اشاره میکند. او به ناپایداری جسم خاکی اشاره میکند و یادآور میشود که بهتر است از طریق اشک ریختن و خاکآلود شدن خود را از پلیدیها پاک کنیم. شاعر همچنین به دلتنگی و دردهای ناشی از جدایی از حقیقت و معنای زندگی میپردازد و از این میگوید که اگرچه ممکن است زمین و مادیات زخمهای جسمانی به ما بزنند، روح و ایمان میتوانند ما را درمان کنند. در نهایت، او به این نکته میرسد که شناخت واقعی حقیقت تنها از طریق درک عمیق و فراتر از ادراک معمول ممکن است.
هوش مصنوعی: دست بر احساسات خود بگذار و از دنیای مادی فراتر برو. چه چیزی از این بدن مادی میخواهی که در نهایت به خاک برمیگردد؟
هوش مصنوعی: کوشش کن تا شاید این خار به گل تبدیل شود، وگرنه در مهمانی شاه، حتی ارزش خاشاک را هم نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: با اشکهایت چهرهات را بشوی و بر زمین بمال، زیرا با آب و خاک میتوان هر ناپاکی را پاک کرد.
هوش مصنوعی: دل من از زندگی به دور از تن خسته شده است. خدایا، در این شهر، خنجرهای تیز و دستهای توانمند کم نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو به من آسیب برسانی، من از درمانی که میزنم، درد میکشم؛ و اگر تو به من زهر بدهی، من از دارویی که مصرف میکنم، رنج میبرم.
هوش مصنوعی: پاداش من از جانب تو چیزی جز مطیع شدن نیست، و هرگز نمیپذیرم که به خاطر من نعمتی که دارم تغییر کند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، آیا از ما نمیپرسند که چرا دامنمان پر از خون و لباسمان پاره است؟
هوش مصنوعی: آنگاه که انسانها به حقیقت میرسند، حقیقت در وجود آنان متجلی میشود. اما تو، ای حقیقت، در این میان ما را نمیبینی یا از ما غافل شدهای.
هوش مصنوعی: کافی است که فهمیدن این لحظهی شادی، ما را به حقیقت نمیرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.