نشاید ار چو تویی در کنار من باشی
همین بس است که گویند یار من باشی
مرا بیک نگه از خود خجل توانی کرد
مباد کز ستمی شرمسار من باشی
تو کز میان دل من قدم برون ننهی
نمیشود که دمی در کنار من باشی
بباغ مشک فشان میوزد نسیم بهار
بیا که مرهم جان فکار من باشی
چو عکس سرو بن از جویبار باغ عیان
بدیده از مژه ی اشکبار من باشی
چو شاهد ظفر اندر وصال موکب شاه
گه از یمین و گهی از یسار من باشی
چو خاک درگه شاه جهان ردیده ی ما
فروغ مردمک چشم تار من باشی
یگانه فتحعلی شه که نیست در عهدش
غمی اگر تو دمی غمگسار من باشی
چه غم که نیست سزاوار بند گیت نشاط
تو را سزد که خداوندگار من باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.