سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱
خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین
تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر
جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین
جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
جاوید زی ای تو جان شیرین
هرگز دل تو مباد غمگین
از راه وفا گسسته ای دل
بر اسب جفا نهاده ای زین
عاشقترم ای پسر ز خسرو
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳
اسب را باز کشیدی در زین
راه را کردی بر خانه گزین
راه بیداری آوردی پیش
دل من کردی گمراه و حزین
بدل و شق بپوشیدی درع
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴
ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین
مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی
وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین
از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵
چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این
نیست با زلفین او پیکار دارالضرب کفر
نیست با رخسان او بیشاه دارالملک دین
خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶
گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او
یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم
این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او
غمزهٔ غماز او چون میرباید جان و دل
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
ای جهانی پر از حکایت تو
گه ز شکر و گه از شکایت تو
برگشاده به عشق و لاف زبان
خویشتن بسته در حمایت تو
ای امیری که بر سپهر جمال
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
ای شکسته رونق بازار جان بازار تو
عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو
توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد
گوشهٔ شبپوش تو بر طرهٔ طرار تو
خوبی خوبان عالم گر بسنجی بیغلط
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
ای همه انصافجویان بندهٔ بیداد تو
زاد جان رادمردان حسن مادرزاد تو
حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که نیست
جز «و یبقی وجه ربک» نقش بیبنیاد تو
بوالفضولانرا سوی تو راه نبود تا بود
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
خنده گریند همی لافزنان بر در تو
گریه خندند همی سوختگان در بر تو
دل آن روح گسسته که ندارد دل تو
سر آن حور بریده که ندارد سر تو
گاه دشنام زدن طاقچهٔ گوش مرا
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱
حلقهٔ ارواح بینم گرد حلقهٔ گوش تو
آفتاب و ماه بینم حامل شبپوش تو
بیدلان را نرگس گویای تو خاموش کرد
عاشقان را کرد گویا پستهٔ خاموش تو
تلخ نو شیرینترست از شهد و شکر وقت کین
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲
ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو
وی داد و ستد ز سیم و سنگ تو
ای آفت و راحت شب و روزم
چشم و دهن فراخ و تنگ تو
بر نافهٔ مشک و باغ گل دایم
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳
ای مونس جان من خیال تو
خوشتر ز جهان جان وصال تو
جانهای مقدس خردمندان
سرگشته به پیش زلف و خال تو
کس نیست به بیدلی نظیر من
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴
ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
دوش زاری کردمی در آرزوی نام تو
از عتاب خود کنون پرم به بر گر بهر تو
پر بریده به بود تا مانم اندر دام تو
مینبود آن رخ نصیب چشم، اکنون آمدم
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو
خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو
سنگ بر دل بستم از جور دل سنگین تو
مونس من ماه و پروین است هر شب تا به روز
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶
تا کی از عشوه و بهانهٔ تو
چند ازین لابه و فسانهٔ تو
شور و آشوب در جهان افگند
غمزهٔ چشم جاودانهٔ تو
هیچ آشوب نیست در عالم
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
عاشقم بر لعل شکرخای تو
فتنهام بر قامت رعنای تو
ماه بر راه اوفتاد از روی تو
سرو شرمنده شد از بالای تو
پوست در تن خشک دارم همچو چنگ
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
باز افتادیم در سودای تو
از نشاط آن رخ زیبای تو
دستمان گیر الله الله زینهار
زان که بنهادیم سر در پای تو
باز ما را جاودان در بند کرد
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹
ای گشته ز تابش صفای تو
آیینهٔ روی ما قفای تو
بادست به دست آب و آتش را
با صفوت و نور خاک پای تو
با تو چه کند رقیب تاریکت
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
ای کعبهٔ من در سرای تو
جان و تن و دل مرا برای تو
بوسم همه روز خاک پایت را
محراب منست خاک پای تو
چشم من و روی دلفریب تو
[...]
