ای گشته ز تابش صفای تو
آیینهٔ روی ما قفای تو
بادست به دست آب و آتش را
با صفوت و نور خاک پای تو
با تو چه کند رقیب تاریکت
بس نیست رقیب تو ضیای تو
خود قاف ز هم همی فرو ریزد
از سایهٔ کاف کبریای تو
در کوی تو من کدام سگ باشم
تا لاف زنم ز روی و رای تو
هر چند که خوش نیایدت هل تا
لافی بزند ز تو گدای تو
این هژده هزار عالم و آدم
نابوده بهای یک بهای تو
قیمت گر تو حسود بود ای جان
زان هژده قلب شد بهای تو
ای راحت تو همه فنای ما
وی شادی ما همه بقای تو
هم دوست همی کشی و هم دشمن
چه خشک و چه تر در آسیای تو
این دست که مر تراست در شوخی
اندر دو جهان کهراست پای تو؟
دیریست که هر زمان همیکوبند
این دبدبه بر در سرای تو
من بندهٔ زندگانی خویشم
لیکن نه برای خود برای تو
هر چند نیافت اندرین مدت
یک شعله سنایی از سنای تو
با اینهمه هست بر زبان نونو
شهری و سنایی و ثنای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
ای گشته ز تابش صفای تو
آیینهٔ روی ما قفای تو
اینست جواب آن کجا گوید
ای گشته ز تابش و صفای تو
ای کعبهٔ من در سرای تو
جان و تن و دل مرا برای تو
بوسم همه روز خاکپایت را
محراب منست خاکپای تو
چشم من و روی دلفریب تو
[...]
سهل است سنائیا سنای تو
وین قدر و فضیلت و بهای تو
نزدیک کسی که او خرد دارد
کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو
اشعار ترا بجملگی دیدم
[...]
ای گشته اسیر در بلای تو
آن کس که زند دم ولای تو
عشّاق جهان همه شده واله
در عالم عزّ و کبریای تو
بر قصه عاشقان خود بر زن
[...]
ای آنکه بنزد عقل فاضلتر
از آب حیات خاک پای تو
تشویر همی خورد بهشت الحق
از مجلس بزم دلگشای تو
بگشاده ملک زبان بمدح تو
[...]
چون نیست کسی مرا به جای تو
ترک همه گفتم از برای تو
نور دل من ز عکس روی توست
تاج سر من ز خاک پای تو
خوش خوش بربود جان شیرینم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.