گنجور

 
سنایی

حلقهٔ ارواح بینم گرد حلقهٔ گوش تو

آفتاب و ماه بینم حامل شبپوش تو

بی‌دلان را نرگس گویای تو خاموش کرد

عاشقان را کرد گویا پستهٔ خاموش تو

تلخ نو شیرین‌ترست از شهد و شکر وقت کین

چون بود هنگام صلح و وصل رویت نوش تو

خواب خرگوش آمد از تو عاشقانت را نصیب

زین قبل سخره کند بر شیر و بر خرگوش تو

مرغ‌وار اندر هوای تو همی پرد دلم

بر امید آنکه سازد آشیان آغوش تو