باز افتادیم در سودای تو
از نشاط آن رخ زیبای تو
دستمان گیر الله الله زینهار
زان که بنهادیم سر در پای تو
باز ما را جاودان در بند کرد
حلقهٔ زلفین عنبرسای تو
باز کاسد کرد در بازار عشق
عقل ما را لعل روح افزای تو
ما دو صد منزل دوان باز آمدیم
مردمی کن یک قدم باز آی تو
روی سوی عشق تو آوردهایم
گرچه آگه نیستیم از رای تو
با ملاحت خود سراسر نقش کرد
نیکویی بر روی چون دیبای تو
باز ما را عالمی چون حلقه کرد
آن دو چشم جادوی رعنای تو
مر سنایی را کنون تا جاودان
در پذیرش تا بود مولای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی معشوق خود اشاره میکند و از تأثیرات عمیق این عشق بر زندگی و عقل خود سخن میگوید. او از شوق و شور ناشی از زیبایی چهره معشوق صحبت کرده و میگوید که چگونه این عشق او را به بند کشیده است. شاعر تجربههای معناداری را که به خاطر عشق معشوق داشته، توصیف میکند و از فراز و نشیبهای این عشق میگوید. در نهایت، خواهان حضور و ارتباط نزدیکتر با معشوق است و به درخواست و بیقراری خود در این زمینه اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ما دوباره در آرزوی تو غرق شدیم، به خاطر شادابی و زیبایی چهرهات.
هوش مصنوعی: دست ما را بگیر، ای خدا، از تو یاری میطلبیم. زینت ما این است که سر نیاز را به پای تو گذاشتهایم.
هوش مصنوعی: حلقههای زلفهای معطر تو بار دیگر ما را به طور همیشگی در بند و اسیر کرده است.
هوش مصنوعی: در بازار عشق، عقل ما با زیبایی و جذابیت تو بیاهمیت شده است.
هوش مصنوعی: ما دو صد منزل را با شتاب پیمودیم، اکنون برمیگردیم. ای انسان، یک قدم نزدیکتر بیا.
هوش مصنوعی: ما به سوی عشق تو آمدهایم، هرچند از نظر تو و خواستههایت بیخبر هستیم.
هوش مصنوعی: زیبایی و دلنوازی او به قدری است که مانند یک پارچه ی گرانبها، تمام سطح وجودش را پر از نیکویی و جذابیت کرده است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و سحرآمیز تو، دوباره ما را به دنیایی متفاوت و شگفتانگیز وارد کردند.
هوش مصنوعی: سنایی را اکنون تا همیشه در پذیرش قرار ده، تا زمانی که مولای تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقم بر لعل شکرخای تو
فتنهام بر قامت رعنای تو
ماه بر راه اوفتاد از روی تو
سرو شرمنده شد از بالای تو
پوست در تن خشک دارم همچو چنگ
[...]
ای قبای حسن بر بالای تو
مایهٔ خوبی رخ زیبای تو
یاد زلفت برد آب روی صبر
آتش غم گشت خاک پای تو
صد هزاران دل به غوغا بردهای
[...]
آنچه با من میکند سودای تو
میکشم چون نیست کس همتای تو
با خیالی آمد از خجلت هلال
پیش بدر عارض زیبای تو
بر گشاید کار هر دو کون را
[...]
من ز رحمت میکشانم پای تو
کز طرب خود نیستم پروای تو
چشم من جای تو بود ای نور چشم
رفتی و ماند از تو خالی جای تو
چشم خود را اگر نمیبینم رواست
چون نبینم بی تو من ماوای تو
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.