گنجور

 
سنایی

ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو

وی داد و ستد ز سیم و سنگ تو

ای آفت و راحت شب و روزم

چشم و دهن فراخ و تنگ تو

بر نافهٔ مشک و باغ گل دایم

حقد و حسدی ز بوی و رنگ تو

عذر تو اگر چه لنگ من پیوست

خرسند شدم به عذر لنگ تو

خون جگرم چو نافهٔ آهو

از حسرت خط مشک رنگ تو

 
 
 
انتشار کتاب «گنجور، قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها» نوشتهٔ مهدی سلیمانیه