ای در میان جانها از ما کنار تا کی

مستان شراب نوشند ما در خمار تا کی

ما گشتگان عشقیم بر خاک ره فتاده

ما را چنین گذاری در رهگذار تا کی

تو چشمهٔ حیاتی سیراب از تو عالم

[...]

هر مرده که شد به جام می حی

باشد جاوید زنده از وی

ساقی قدحی شراب پر کن

از بهر خدا بده پیاپی

گوئی که ز باده توبه کردی

[...]

عالم جامست و فیض او می

بی او همه عالم است لاشی

او را نبود ظهور بی ما

ما را نبود وجود بی وی

ای عقل تو زاهدی و ما رند

[...]

مجلس عشق است و ما سرمست می

یار با ساقی و ما مهمان وی

باز با میر خراباتم حریف

خلوتی خالی و جز ما هیچ شی

کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل

[...]

متناهی شود به تو همه شی

تو شوی منتهی به حضرت وی

غایت ذوق ما کجا یابد

به جز از ما و همچو ما هی هی

زاهد و زهد و آرزوی نماز

[...]

توئی جانا که عین هر وجودی

به خوبی دل ز خود هم خود ربودی

نبود این بود و بودی عین وحدت

نمودی کثرت از وحدت که بودی

جان صورت و معنی عیان شد

[...]

اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی

و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی

خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید

نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی

بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او

[...]

گر آینه عین او نبودی

آن روی به ما که می نمودی

بگشاد در سرا به عالم

گر در بستی که می گشودی

او می بخشد وجود ور نه

[...]

درد عشقش اگر به جان بردی

گوی دولت ز همگنان بردی

گر خریدی غمش به هر دو جهان

سود و سرمایهٔ جهان بردی

جرعهٔ دُرد درد اگر خوردی

[...]

گاهی به غم و گهی به شادی

دکان خوشی درش گشادی

هر رخت که بود در خزینه

بر درگه خویشتن نهادی

از خود بخری به خود فروشی

[...]

ای ترک نیم مست به یغما خوش آمدی

وی همچو جان نهفته پیدا خوش آمدی

الا و مرحبا مگر از غیب می رسی

ای شاهد شهادت رعنا خوش آمدی

خالی است خلوت دل ما از برای تو

[...]

تا به کی گرد این جهان گردی

گرد این خانهٔ جهان گردی

مدتی این چنین به سر بردی

وقت آن است کان چنان گردی

گنج و گنجینهٔ خوشی یابی

[...]

از جرعهٔ جام لایزالی

مستیم و خراب و لاابالی

افتاده خراب در خرابات

فارغ ز وساوس خیالی

بگذار حدیث دی و فردا

[...]

خراباتست و رندان لاابالی

حریفان سر خوشان لاابالی

در میخانه را خمّار بگشود

صلای میخواران لا ابالی

حضور شاهد غیب است اینجا

[...]

ای از جمال رویت نقش جهان خیالی

وی ز آفتاب رویت هر ذره ای هلالی

این مظهر مطهر روشن شد از جمالت

در آینه نمودی تمثال بی مثالی

از چشم پر خمارت هر گوشه نیم مستی

[...]

جمالش دیده ام در هر خیالی

خیالش بین که دارد خوش جمالی

خیال اوست نقش پردهٔ چشم

ازین خوشتر نمی بینم خیالی

خیالی جز خیال او محالست

[...]

به حق آل محمد به نور پاک علی

که کس نبی نشده تا نگشته است ولی

ولی بود به ولایت کسی که تابع اوست

موالیانه طلب کن ولی ولای علی

به هر چه می نگرم نور اوست در نظرم

[...]

نعمت الله ماست پیر ولی

یادگار محمد است و علی

نعمت الله هست و خواهد بود

نعمت لایزال لم یزلی

یاد او کرده ام به روز و به شب

[...]

دارم از عشق درد دل خیلی

نیست درمان به غیر واویلی

چشم ما بحر در نظر دارد

کرده هر گوشه ای روان سیلی

هست ما را به میخوری ذوقی

[...]

ای که هستی محب آل علی

مؤمن کاملی و بی بدلی

ره سنی گزین که مذهب ماست

ورنه گم گشته ای و در خللی

رافضی کیست دشمن بوبکر

[...]