گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نعمت الله ماست پیر ولی

یادگار محمد است و علی

نعمت الله هست و خواهد بود

نعمت لایزال لم یزلی

یاد او کرده ام به روز و به شب

ذکر او گفته ام خفی و جلی

نعمت الله را مشو منکر

ور شوی کافری و در خللی

حق تعالی به او کرم فرمود

ذوق جاوید و عشق لم یزلی

ابدی باشد ای برادر من

هر عطائی که آن بود ازلی

رافضی نیستم ولی هستم

مؤمن پاک و خصم معتزلی

مذهب جد خویشتن دارم

بعد از او پیرو علی ولی

سید ملک نعمت اللهم

با چنین بنده ای چه در جدلی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حمیدالدین بلخی

دیک با کاسه گفت هر فضلی

گر تو فرعی و من بزرگ اصلی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه