مجلس عشق است و ما سرمست می
یار با ساقی و ما مهمان وی
باز با میر خراباتم حریف
خلوتی خالی و جز ما هیچ شی
کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل
مردهٔ دردم از آنم گشته حی
گر بیابی عاشقی گو الصلا
ور ببینی عاقلی گو دو رهی
عشق ما را رو به میخانه نمود
جان فدای این دلیل نیک پی
عالمی سرمست و خماری کریم
تو چنین مخمور باشی تا به کی
سید ما را نگر کز عشق او
نامهٔ هستی به مستی کرده طی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و تمجید از حالت عشق و سرمستی میپردازد. شاعر خود را در فضایی مییابد که عشق و میخانه، حاکم بر دل و جان اوست. او با یار و ساقی همنوا شده و در خلوتی خاص، تنها مهمان این عشق است. عشق او جانش را به تسخیر درآورده و او را از هر درد و غمی رهانده است. در این حالت سرمستی، شادابی و خمار بودن تا چه زمانی ادامه خواهد داشت سؤالی است که شاعر بیان میکند. عشق و مستی به هم وابستهاند و شاعر به زیبایی این روابط را در شعر خود ترسیم کرده است.
هوش مصنوعی: مجلس عشق برقرار است و ما با شادی و سرمستی در کنار یار و ساقی مشغولیم و مهمان او هستیم.
هوش مصنوعی: دوباره با دوست همیشگیام در محفل خلوت نشستهایم و هیچ کس جز ما در اینجا نیست.
هوش مصنوعی: عاشقپیشهای هستم که به خاطر عشق خود جان دادهام، و با اینکه دلخوشی ندارم، از دردهایم زندهام. درد، سبب زندگی من شده است.
هوش مصنوعی: اگر عاشق را ببینی، بگو که سلام باشد و اگر عاقل را ببینی، بگو که دو راه وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق ما ما را به سوی میخانه کشاند و جانم را فدای این دلیل خوب میکنم.
هوش مصنوعی: جهانی به شوق و مستی از لطف تو شگفتزده است، اما تو چرا اینقدر در خماری و بیخبر از این سرمستی؟ تا چه زمانی این حالت را ادامه خواهی داد؟
هوش مصنوعی: سید ما را ببین که از عشق او، زندگیام را به حالت سرمستی و شوق درآورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت ازو بیرون فگن
چون یکی خاشاک افگنده به کوی
گوش خاران را نیاز آید بدوی
چون مرا دیدی تو او را دیدهای
چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا
تاج فرشست از تو بر فرق هدی
هست دنیا خاک پایت را فدی
ملک و دین را ، کافتخار هر دویی
یک ملک چون تو نبوده در هدی
فیض بحر از جود تو زاید ، چنانک
[...]
چون مرا دیدی تو او را دیدیی
چون ورا دیدی
کوفئی را گفت مرد راز جوی
مذهب تو چیست با من باز گوی
گفت این که پرسد ای کاره لقا
باد پیوسته خدایم را بقا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.