گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مجلس عشق است و ما سرمست می

یار با ساقی و ما مهمان وی

باز با میر خراباتم حریف

خلوتی خالی و جز ما هیچ شی

کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل

مردهٔ دردم از آنم گشته حی

گر بیابی عاشقی گو الصلا

ور ببینی عاقلی گو دو رهی

عشق ما را رو به میخانه نمود

جان فدای این دلیل نیک پی

عالمی سرمست و خماری کریم

تو چنین مخمور باشی تا به کی

سید ما را نگر کز عشق او

نامهٔ هستی به مستی کرده طی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

گفت با خرگوش خانه خان من

خیز خاشاکت ازو بیرون فگن

چون یکی خاشاک افگنده به کوی

گوش خاران را نیاز آید بدوی

ابوسعید ابوالخیر

چون مرا دیدی تو او را دیده‌ای

چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا

وطواط

تاج فرشست از تو بر فرق هدی

هست دنیا خاک پایت را فدی

ملک و دین را ، کافتخار هر دویی

یک ملک چون تو نبوده در هدی

فیض بحر از جود تو زاید ، چنانک

[...]

عطار

کوفئی را گفت مرد راز جوی

مذهب تو چیست با من باز گوی

گفت این که پرسد ای کاره لقا

باد پیوسته خدایم را بقا

مشاهدهٔ بیش از ۸۶ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه