ای از جمال رویت نقش جهان خیالی
وی ز آفتاب رویت هر ذره ای هلالی
این مظهر مطهر روشن شد از جمالت
در آینه نمودی تمثال بی مثالی
از چشم پر خمارت هر گوشه نیم مستی
وز لعل شکرینت در هر طرف زلالی
دارم هوا که گردم خاک در سرایت
این دولت ار بیابم ما را بود کمالی
صوفی و کنج خلوت رند و شرابخانه
هر یک به جستجوئی باشند و ما به حالی
در خلوت سرایت جان خواست تا درآید
گفتم مرو مبادا یابد ز تو ملالی
سید خیال رویت پیوسته بسته با دل
ای جان من که دارد خوشتر ازین خیالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه چهره محبوب است. شاعر از زیبایی رخ محبوب که جهان را در خیال خود تجلی میبخشد سخن میگوید و چهره او را به آفتاب و هلال تشبیه میکند. او بیان میکند که این زیبایی در آینه نمود پیدا کرده و سیر و سلوک عاشقانه خود را توصیف میکند. شاعر آرزو دارد که خاک در خانه محبوب شود و به دنبال جستجوی معنویت و عشق است. همچنین به اهمیت خلوت و آرامش در این مسیر اشاره میکند و از محبوب میخواهد که از او دور نشود و با او بماند. سرانجام، او باعث شادی دل شاعر است و خیال او را زیباتر از هر چیز میداند.
هوش مصنوعی: تو که زیباییات به قدری است که تمام جهان در خیال من نقش بسته است و هر ذرهای از نور چهرهات همچون هلالی است که از آفتاب پرتوافشان میشود.
هوش مصنوعی: این مکان پاک و نورانی به دلیل زیباییهای تو روشن شد و تو در آینه تصویر بینظیری را نشان دادی.
هوش مصنوعی: از چشم زیبای تو، من همیشه حالت مستی دارم و از لبان شیرینت در هر جا طراوت و تازگی میبینم.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که در خانه تو زندگی کنم و اگر فرصتی پیدا کنم، به مقام و مرتبهای بالایی برسم.
هوش مصنوعی: صوفی و رند، هر کدام در جستجوی حقیقت و خودشناسی هستند، در حالی که ما در وضعیت خاصی به سر میبریم.
هوش مصنوعی: در تنهایی خود، روح من خواست که وارد شود، اما من به او گفتم که نرود، مبادا که تو را ناراحت کند.
هوش مصنوعی: ای جان من، همیشه خیال صورت تو در دل من جا دارد و برای من هیچ چیزی خوشتر از این خیال نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوریده کرد ما را عشق پری جمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی
[...]
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرم تنی که محبوب از در فرازش آید
[...]
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم
[...]
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
[...]
با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.