اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی
و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی
خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید
نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی
بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او
که غیر از دُرد درد او ندیدم هیچ بهبودی
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
مده تو پند مستان را ندارد پند تو سودی
اگر نه جام می بودی که از ساقی خبر دادی
و گر نه آینه بودی به ما او را که بنمودی
بنه بر آتش عشقم که تا بوی خوشی یابی
بسوزانم کزین خوشتر نیایی در جهان عودی
طلسم گنج سلطانی معمائیست پر معنی
اگر نه سیدم بودی معما را که بگشودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و عشق صحبت میکند و به این نکته میپردازد که اگر عشق نبود، درد نیز وجود نداشت. او میگوید که خیالات معشوقش همیشه در ذهنش است و هیچ چیز نمیتواند جای او را پر کند. شاعر از عشق به عنوان یک نوع شفا دهنده یاد میکند و اعتراف می کند که تنها با درد عشق است که بهبود مییابد. او به حالت سرمستی و نوشیدن شراب اشاره میکند و میگوید که نصیحتهای دیگران به مستان بیفایده است. در نهایت، او عشق را به آتش تشبیه میکند که میتواند خوشبویی و زیبایی زندگی را به ارمغان آورد و بیان میکند که مسائل پیچیده زندگی تنها با وجود معشوق قابل فهم و حل میشوند.
هوش مصنوعی: اگر نبود درد او، درمان دل چه معنایی داشت؟ و اگر عشق او نبود، چه کسی میتوانست ما را درمان کند؟
هوش مصنوعی: من هر طور که باید، تصویر او را در ذهنم مینشانم و نمیتوانم هیچ موجود دیگری را بدون بخشش و نعمت او در عالم تصور کنم.
هوش مصنوعی: بیاید و یک جرعه از شراب عشق او بنوشیم، زیرا غیر از درد عشق او هیچ چیز دیگری را در این دنیا ندیدهام که بهبودی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما در حال سرمستی و خوشگذرانی در خرابات (محل بزم و خوشی) هستیم و در دست ساقی جام شراب داریم. تو به ما نصیحت نکن، چون نصیحت مستان (سرمستها) فایدهای ندارد و حرف تو هیچ سودی برای ما نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر شراب نبود که پیغام ساقی را به ما میرساند و اگر آینهای نبود که تصویر او را به ما نشان دهد، ما از وجود او بیخبر میماندیم.
هوش مصنوعی: بر آتش عشق من بنشین تا بوی خوشی به مشام برسد. میخواهم بسوزانمت چون در دنیا عود خوشبوتر از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گنج سلطانی رمزی عمیق و پیچیده دارد و اگر سید (عالم یا شخص آگاه) نبود، کسی نمیتوانست این راز را باز کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خداوندا تن خصمان برنج اندر بفرسودی
معادی بر زیان از تو تو از تائید بر سودی
مخالف را ز راه چشم خون دل بپالودی
موافق را بناز و نوش جان و دل بیالودی
بدل ز آئینه فرهنگ زنگ رنگ بزدودی
[...]
شها خورشید کیهانی چراغ آل محمودی
چو روی خویش مسعودی و چو رای خویش محمودی
به همت همچو خورشیدی به قدرت همچو گردونی
به سیرت همچو محمود به صورت همچو مسعودی
تو سیف دولت و دینی ابوالقاسم سرجودی
[...]
اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی
بپر ای دل که پر داری برو آن جا که بیماری
نماندی هیچ بیماری گر او رخسار بنمودی
چه کردی آن دل مسکین اگر چون تن گران بودی
[...]
درین محفلکه پیدا نیست رنگ حسن مقصودی
چراغ حسرت آلود نگاهم میکند دودی
چو آن شمعی که از فانوس تابد پرتو آهش
درون بیضهام پیداست بال شعله فرسودی
خروش بینواییهای من یارب که میفهمد
[...]
دلم را، کرده یک پیمانه خون، لعل می آلودی
به جان دارم ز شکر خنده ای، داغ نمک سودی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.