متناهی شود به تو همه شی
تو شوی منتهی به حضرت وی
غایت ذوق ما کجا یابد
به جز از ما و همچو ما هی هی
زاهد و زهد و آرزوی نماز
ما و ساقی و ساغر پر می
کشتهٔ عشق و زندهٔ ابد است
کی بمیرد کسی که زو شد حی
آفتابست و عالمی سایه
هر کجا او رود رود در پی
نو او را به نور او دیدیم
نه به یک چیز بلکه در همه شی
سر سید ز نعمت الله جو
دم نائی طلب کنش از نی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان حالات و از خودگذشتگی در عشق و بندگی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که همه چیز به خداوند منتهی میشود و غایت واقعی ما در عشق به اوست. او تضاد میان زهد و عشق را بیان میکند و میگوید که کسی که در عشق خداوند غرق است هرگز نمیمیرد. همچنین، این عشق به گونهای است که در همه جا و همه چیز تجلی دارد و انسان با نور خداوند همسو و همجهت است. در نهایت، شاعر از نعمت آگاهی و طلب آن سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تمام موجودات و مظاهر عالم به تو ختم میشوند و تو نیز در نهایت به مقام و ذات الهی میرسی.
هوش مصنوعی: لذت و شوق ما به هیچ جا جز در خودمان و مانند خودمان نمیرسد.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از دو نوع زندگی و نگرش به دنیا است. یک گروه به زهد و عبادت و آرزوی نماز مشغول هستند و گروه دیگر به خوشگذرانی و لذت از شراب و می. این تضاد نشاندهنده دو فلسفه متفاوت در زندگی است: یکی در پی رهایی از دنیای مادی و دیگری به دنبال بهرهمندی از لذتهای آن.
هوش مصنوعی: عاشقانی که به عشق حقیقی دست یافتهاند، هرگز نمیمیرند و همواره زندهاند؛ زیرا وجودشان به عشق وابسته است و زندگی واقعیشان از این عشق نشأت میگیرد. پس کسی که به این عشق دست یافته، چگونه ممکن است بمیرد؟
هوش مصنوعی: خورشید وجود دارد و هر جا که برود، سایهای همراه اوست و همه جا در پی او هستند.
هوش مصنوعی: ما او را با روشنایی خاصی مشاهده کردیم، نه تنها در یک چیز خاص، بلکه در همه موجودات و اشیا.
هوش مصنوعی: از نی صدای دلنواز طلب کن که سر سید از بهر نعمت الله است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری
ای به تو زنده نام حاتم طی
صاحب صد هزار صاحب ری
تاج اهل عرب قصی آمد
تا تو نسبت همی کنی به قصی
خاک را بر فلک مفاخر توست
[...]
آمد آن اصل شرع و شاخ هدی
آمد آن برگ عقل و بار ندی
سید عالم و عمید اجل
عمده ملک و دین ابوالاعلی
رتبت او نهاده منبر و تخت
[...]
بلبل گلستان «ما اوحی»
شمسهٔ چرخ «الذی اسری»
نکنم خواجه را به شعر هجا
لیک برخوانم آیتی ز نبی
ان قارون کان من موسی
خواجه آنست کاید از پی فی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.