گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گر آینه عین او نبودی

آن روی به ما که می نمودی

بگشاد در سرا به عالم

گر در بستی که می گشودی

او می بخشد وجود ور نه

بودی ز من و ز تو نبودی

بی خندهٔ گل نوای بلبل

در گلشن او که می شنودی

گر نقش خیال او ندیدی

این دیدهٔ ما کجا غنودی

این گفته اگر نه گفتهٔ اوست

از آینه زنگ کی زدودی

دیدم سید که درخرابات

مستانه سرود می سرودی