گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ای ترک نیم مست به یغما خوش آمدی

وی همچو جان نهفته پیدا خوش آمدی

الا و مرحبا مگر از غیب می رسی

ای شاهد شهادت رعنا خوش آمدی

خالی است خلوت دل ما از برای تو

ور نه قدم به خلوت و فرما خوش آمدی

دیشب خیال روی تو در خواب دیده ایم

ای نور چشم در نظر ما خوش آمدی

دلال عاشقان به سر چهارسوی عشق

گلبانگ می زند که به سودا خوش آمدی

سرمست می رسی ز خرابات عاشقان

دل برده ای به غارت جانها خوش آمدی

ای پادشاه صورت و معنی گدای تو

وی سید مجرد یکتا خوش آمدی

 
 
 
نسیمی

ای ظاهر از مظاهر اشیا! خوش آمدی

وی نور چشم مردم بینا! خوش آمدی

آن اولی که نیست ترا آخری پدید

پنهان ز جمله در همه پیدا خوش آمدی

سود و زیان و مایه بازار عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه