گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

عاشقم بر قامت رعنای تو

حسن می‌بارد ز سر تا پای تو

هرکجا ای سرو! اندازی قدم

روی زرد ماست خاک پای تو

شکل بالایت بلای جان ماست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

دل مردم به جان آمد ز دست آن کمان ابرو

تعالی الله از آن چشمان، جلال الله از آن ابرو

مخوان روی نگارم را به جان ای ساده دل زانرو

که چون روی دلارایش ندارد روی جان ابرو

نهان از غمزه با مردم نگفتی راز و نشنودی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

دویی شرک است از آن بگذر، موحد باش و یکتا شو

وجود ما سوی الله را به لا بگذار و الا شو

سر توحید اگر داری چو یکرنگان سودایی

درآ در حلقه زلفش ز یکرنگان سودا شو

مسیح از نفخه آدم مصور گشت و دم دم شد

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟

تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو»

سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد

وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو

ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

ای جان عاشق از لب جانان ندا شنو

آواز «ارجعی » به جهان بقا شنو

از سالکان عالم غیبی ز هر طرف

چندین هزار مژده وصل و لقا شنو

عالم صدای صوت «اناالحق » فرو گرفت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

با غیر مگو حالم، کاغیار نداند به

پروانه آن شمعم، گر نار نداند به

از جام می باقی، یعنی لب آن ساقی

مستم، اگر این معنی هشیار نداند به

با غیر نمی گویم سر سخن عشقت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

باز آمد آن خورشید جان در رخ نقاب انداخته

وز عنبر تر برقعی بر آفتاب انداخته

شیرین لب جان پرورش بشکسته بازار شکر

سودای چشمش مستی ای اندر شراب انداخته

ای سنبلت روز مرا از چهره چون شب ساخته

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

ای خیال چشم مستت خون صهبا ریخته

زلف مشکین تو را سرهاش در پا ریخته

حقه مرجان منظوم تو پیش جوهری

از دو لعل، آب رخ لؤلؤی لا لا ریخته

روی چون گلبرگ شیرین تو، ای گلزار حسن!

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

ماییم دل ز عالم بر زلف یار بسته

از دست پرنگارش دل در نگار بسته

سودای چشم مستش در جان و دل نشسته

در خاطر از خیالش فکر خمار بسته

باشد ز حسن و زلفش پای صبا گشاده

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ای بر گل عذارت ریحان تر نوشته

وز مشک سوده نسخی بر گلشکر نوشته

سی و دو حرف موزون مانند در مکنون

ایزد بر آن رخ چون شمس و قمر نوشته

ای مصحف جمالت خطی که دست قدرت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

ای نوبت جمال تو در ملک جان زده

حسن رخ تو گوی «لمن » در جهان زده

خورشید خورده جرعه جام جمال تو

خود را چو مست بر در و دیوار از آن زده

ماه دو هفته تا سحر از مهر طلعتت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ای رخ ماه پیکرت شاهد بر پری زده

حسن تو در جهان جان تخت سکندری زده

روی تو شمس والضحی، خط تو نون والقلم

لوح و دوات و کلک را بر سر مشتری زده

دفتر لاله را رخت شسته ورق بر آب جو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

ای به میان دلبران زلف تو بر سر آمده

گل ز رخ تو منفعل، لاله به هم برآمده

دیده ندیده، تا جهان هست، به لطف قامتت

بر لب جویبار جان سرو سمنبر آمده

گرچه نهد بر آسمان مسند حسن مه، ولی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

ای جمالت نسخه اسماء حسنی آمده

وی خم ابروت ما اوحی و اوحی آمده

آمده در شأن چشمت رمز ما زاغ البصر

روی و مویت را بیان یس و طاها آمده

بسته از لعل لبت یاقوت را خون در جگر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵ - نکوهش قضات رشوه‌خوار

 

دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه

بیا گر آرزومندی به جام لعل جانانه

به دور دانه خالش دل و جانی نمی بینم

که در دام سر زلفت نیفتاده است از این دانه

زمان وصل رویت را طلبکارم به جان گرچه

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

منم آن رند فرزانه که دادم جان به جانانه

چو از اغیار ببریدم شدم با یار همخانه

من آن پیمانه مستی که نوشیدم نیندیشم

که گردم مست و از مستی زنم بر سنگ پیمانه

من آن می چون بنوشیدم لباس عشق پوشیدم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

تا بر اطراف سمن مشک ختن ریخته‌ای

در گل آتش زده‌ای، آب سمن ریخته‌ای

چشم بد دور ز رویت که به گفتار فصیح

آب لؤلؤی تر و در عدن ریخته‌ای

ورق دفتر گل را به رخ ای لاله‌عذار

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

ای ماه من چرا ستم از سر گرفته‌ای

وز من چه دیده‌ای که نظر برگرفته‌ای

ای زلف یار من! چه همایی که روز و شب

بر فرق آفتاب رخش پر گرفته‌ای

ای شمع جان‌گداز! که با گریه‌ای و سوز

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

بر گل از عنبر تر نقطه سودا زده‌ای

آتشی در جگر لاله حمرا زده‌ای

از خط و خال و رخ و زلف و بناگوش چنین

لشکر آورده و بر قلب دل ما زده‌ای

(عالمی همچو دل من همه دیوانه تو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

بر گرد مه ز مشک خطی برکشیده‌ای

خورشید را به حلقهٔ چنبر کشیده‌ای

خوبان به روی مه خط دلخواه می‌کشند

اما نه مثل تو که چه درخور کشیده‌ای

در تنگ قند، مورچه را ره داده‌ای

[...]

نسیمی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
sunny dark_mode