گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد

تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی

بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ای دوست برآور دری از خلق به رویم

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲

 

جنگ از طرف دوست دل‌آزار نباشد

یاری که تحمل نکند یار نباشد

گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت

بسیار مگویید که بسیار نباشد

آن بار که گردون نکشد یار سبک‌روح

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٧

 

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

ما را به جهان جز غم تو یار نباشد

جز جستن وصل تو مرا کار نباشد

از گلشن وصل تو من خسته جگر را

در پای دلم جز اثر خار نباشد

چون سرو روان گر گذری پیش من آری

[...]

جهان ملک خاتون
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد

من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت

کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد

هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است

[...]

هلالی جغتایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم

 

مجنون تو با اهل خرد یار نباشد

غارت زده را قافله در کار نباشد

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

آن را که قبول تو خریدار نباشد

در بیع گه هیچ دلش بار نباشد

از قیمت یوسف نشود یک سر مو کم

هرچند خریدار به بازار نباشد

گویا تو برون می روی از سینه، وگرنه

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

 

از لذت جور تو خبردار نباشد

زخمی که لبش بر لب سوفار نباشد

چشمان توام تشنه به خونند مبادا

این شربت کم بخش دو بیمار نباشد

بی‌روی تو چشم از همه بستم که ندیدم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹۶

 

با کعبه پرستار ترا کار نباشد

آیینه ما روی به دیوار نباشد

مجنون نتوان گشت به ژولیدگی موی

مستی به پریشانی دستار نباشد

از کوچه زخم است ره کعبه مقصود

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

آن را که به دل هیچ به جز یار نباشد

غمهای جهان را بدلش بار نباشد

برمن قلمی نیست چو سلطان هوس را

غم نیست گرم جامه قلمکار نباشد

ویرانه ما را که از آن پا برکابیم

[...]

واعظ قزوینی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

نالم به اثر گر غم او یار نباشد

گریم به نمک، دیده چو خونبار نباشد

بخرام به بالین من ای آینه سیما

دارم نفسی کآینه را بار نباشد

لب می مکم از چاشنی درد، ببینید

[...]

حزین لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

ما را دگری جز سگ او یار نباشد

او را اگر از یاری ما عار نباشد

چندان ستمم از تو خوش آید که چو پرسند

از ضعف مرا قوت گفتار نباشد

میلت به پرستاری کس نیست، وگرنه

[...]

آذر بیگدلی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰ - اندرز به دوستی مزاحم

 

مخدوم من ای آن که مرا در همه عالم

مانند تو یک یار وفادار نباشد

چون است که این بار که باز آمدی از راه

رفتار و سلوک تو چو هر بار نباشد؟

در محفل عام آئی ازان رو که مبادا

[...]

قائم مقام فراهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

آزار اگر از یار است آزار نباشد

هر یار که آزرده شود یار نباشد

دین و دل و سرباختن اندر کف پائی

اندک بود ای کار که بسیار نباشد

سنجیده خرد بار همه کون و مکان را

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

گر چونتو در آفاق جفار کار نباشد

انصاف ز شوخی چو تو بسیار نباشد

نزدیک من از لذت عشقش خبری نیست

آن دلشه کش یار دل آزار نباشد

ایکاش بخوابیت کشد تنک در آغوش

[...]

نیر تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۹ - و برای او علیه الرحمه

 

گر لطف تو بر گم شدگان یار نباشد

یا رایت عون تو مددکار نباشد

وارستگی از این غم بسیار نباشد

آسودگی از صدمه اغیار نباشد

در پرده تو را گر گل رخسار نباشد

[...]

صامت بروجردی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

آزار تو ایدوست دل آزار نباشد

لیکن ز تو آزار سزاوار نباشد

تیغ ار تو زنی بر سرما، تیغ نخوانیم

خار ارتو نهی در ره ما، خار نباشد

گر دوست غرامت نکشد دوست ندانیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

در حق تو کس را سر انکار نباشد

ناحق بود آن کس که به اقرار نباشد

زنهار ز شمشیر زبانت که به میدان

کس نیست که پیش تو به زنهار نباشد

گر علم و عمل داری و درویشی و کردار

[...]

حاجب شیرازی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

شوخی به همه خلخ و فرخار نباشد

کاندر بر تو با همه فر خوار نباشد

از سبحه و زنار بود زلف تو مقصد

در دیر و حرم غیر تو دیار نباشد

چون دیده ببندم توام اندر دلی و بس

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode