ما را دگری جز سگ او یار نباشد
او را اگر از یاری ما عار نباشد
چندان ستمم از تو خوش آید که چو پرسند
از ضعف مرا قوت گفتار نباشد
میلت به پرستاری کس نیست، وگرنه
کس نیست که از درد تو بیمار نباشد
فریاد، که در کوی تو از اهل وفا نیست
یک نامه که در رخنه ی دیوار نباشد
صیاد مرا، دل نکشد جانب گلشن؛
تا ناله ی مرغان گرفتار نباشد
کارم شده، احوال من از غیر چه پرسی؟!
بگذار بمیرم، بمنت کار نباشد
تا چند کنی شکوه ز بیطاقتی آذر؟!
خاموش، که همسایه، در آزار نباشد؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس تنهایی و ناامیدی شاعر میپردازد. او بیان میکند که در زندگیاش فقط یک یار دارد و اگر آن یار از او درنگ کند، او احساس ضعف و قدرت را در خود نمیبیند. شاعر به عشق و دردهایش اشاره میکند و میگوید در اطرافش کسی نیست که از دل او باخبر باشد. او از فریاد زدن در کوچهای بیوفا ناامید است و از ثبت احساسات خود به شدت رنج میبرد. در نهایت، شاعر از خشم و بیطاقتی خود میگوید و از سکوت در برابر آزارهای اطراف صحبت میکند.
هوش مصنوعی: برای ما هیچ دوستی جز سگ او نیست و اگر او از اینکه یار ما باشد خجالت نکشد.
هوش مصنوعی: من آنقدر از تو رنج کشیدهام که وقتی از ضعف من سوال میکنند، دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
هوش مصنوعی: اگر میخواستید به کسی دل ببندید و او را پرستاری کنید، میتوانستم بگویم که هیچ کس نیست که از درد شما رنج نبرد.
هوش مصنوعی: فریاد میزنم که در محله تو کسی از وفاداران نیست و حتی یک نامه هم نیست که در شکاف دیوار قرار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: صیاد من، قلبم به سمت باغ نمیکشد؛ تا وقتی که صدای ناله پرندگان اسیر نواخته میشود.
هوش مصنوعی: من حال و روزم را کنونی از دیگران بپرس؛ چه فایدهای دارد؟ فقط بگذار بمیرم، دیگر نمیخواهم به کسی وابسته باشم.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر از ناتوانی و نارضایتی خود شکایت میکنی؟ سکوت کن، چون همسایهات نباید در آزار تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ای دوست برآور دری از خلق به رویم
[...]
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
[...]
هرکس که مقیم در خمّار نباشد
در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد
گر علم یقین است تو را، عین یقین جو
کان طایفه را کبر به خروار نباشد
داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر
[...]
ما را به جهان جز غم تو یار نباشد
جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
از گلشن وصل تو من خسته جگر را
در پای دلم جز اثر خار نباشد
چون سرو روان گر گذری پیش من آری
[...]
می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد
هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.