صوفئی را گفتند چون است که هرگاه تو سخن میگویی همهی شنوندگانت همی گریند، و از سخنان واعظ شهر کس آب بچشم نمیآورد؟
گفت: نالهی زن فرزند مرده چون نالهی گریهکنندگان مزدور نیست. عارف رومی در مثنوی همین معنی را آورده است:
گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد باشد کارگر
ممتاز بود نالهام از نالهی عشّاق
چون آه مصیبت زده در حلقهی ماتم
زین جهان تا آن جهان بسیار نیست
در میانه جز دمی دیوار نیست
هر کبوتر میپرد از جانبی
ما کبوتر جانب بیجانبی
ما نه مرغان هوا نه خانگی
دانهی ما دانهی بیدانگی
زان فراخ آمد چنان روزی ما
که دریدن شد قبادوزی ما
اذکرونی اگر نفرمودی
زهرهی نام او کرا بودی
بقیاسات عقل یونانی
نرسد کس به ذوق ایمانی
عقل خود کیست تا بمنطق رای
ره برد با جناب پاک خدای
گر بمنطق کس ولی بودی
شیخ سنت ابوعلی بودی
چشم عقل از حقایق ایمان
هست چون چشم اکمه از الوان
گفتهاند: اندوه نیم پیری است. دوستی و مهربانی نیم خرد. گفتم، اگر مهربانی نیم خرد است، کین توزی تمام دیوانگی است.
هنگامی که ابن رومی مسموم شد و سم در او کارگر افتاد و تشنگی بر او غالب گردید، سرود:
هنگامی که آتش درون مرا چون درون شعله میسوزاند، آب همی نوشم امّا آبرا بیهوده بینم چرا که گوئی آب نیز برای آتش سوزاندنی است.
نیک و بد هر چه کنی بهر تو خوانی سازند
جز تو بر خوان بد و نیک تو مهمانی نیست
گنه از نفس تو میآید و شیطان بدنام
جز تو بر نفس بداندیش تو شیطانی نیست
آن کسان که کاخهای سربفلک کشیده ساختند و از مال و اولاد تمتّع بسیار بردند، بر خرابههای کاخهایشان باد اکنون میوزد، چنان که گوئی جایگاهشان میعادی بیش نبود.
ای میر همه شکر فروشان
توبه شکن صلاح کوشان
عشاق زدست تو چون ساقی
خونابه بجای باده نوشان
در میکده ی غمت، سفالی
نرخ همه معرفت فروشان
یک خرقه، رخت درست نگذاشت
در صومعه ها زخرقه پوشان
خوش وقت تو کآگهی نداری
از آتش سینه های جوشان
از تو سخنی به هر ولایت
خسرو به ولایت خموشان
یکی از بازرگانان نشابور، کنیزک خویش را به شیخ ابوعثمان حمیری سپرد. روزی شیخ را نگاه بدو افتاد و دل بدو باخت و شیفته ی او شد. حال خود به مراد خویش ابوحفص حداد نوشت.
وی در پاسخ او فرمانش داد که به ری نزد شیخ یوسف رود. هنگامی که ابوعثمان به ری رسید و از مردم خانه ی شیخ یوسف را جویا شد، سرزنشش کردند که چگونه پارسائی چون تو از خانه ی بدکاری چون او همی پرسد؟
مرد به نیشابور بازگشت و حکایت رابه شیخ خویش ابوحفص عرضه کرد. وی بار دیگر فرمانش داد که بری بازگردد و شیخ یوسف را ملاقات کند.
ابوعثمان بار دیگر بری سفر کرد و از مردم خانه ی یوسف را جویا شد و سرزنش و تحقیرشان را اعتنا نکرد. گفتندش که خانه ی شیخ یوسف در کوی باده فروشان است.
ابو عثمان بدان جا شد و شیخ را درود گفت. مرد پاسخ داد و وی را بزرگ داشت. در کنار وی پسری زیبا روی نشسته بود و سوی دیگرش شیشه ای چون خمر نهاده بود.
شیخ ابوعثمان پرسید: در این خانه بدین محله چه میکنی؟ پاسخ داد: ستمگری خانه ی یاران مرا خرید و به باده فروشی بدل ساخت. اما نیازی بخانه ی من نداشت.
شیخ باز پرسید: این پسر کیست و این شیشه شراب چیست؟ شیخ پاسخ داد: این پسر فرزند من است و این شیشه نیز سرکه است.
شیخ ابو عثمان پرسید: ز چه رو خود را در مظان تهمت مردم نهاده ای؟ از آن روی که مپندارند من امین وثقه ام و کنیزکان خویش بمن نسپارند که مفتونشان گردم. ابو عثمان سخت بگریست و قصد پیر خویش بدانست.
اوحدی شصت سال سختی دید
تا شبی روی نیکبختی دید
سالها چئون فلک بسر گشتم
تا فلک واردیده ور گشتم
از برون در میان بازارم
وز درون خلوتی است با یارم
کس نداند جمال سلوت من
ره ندارد کسی به خلوت من
سر گفتار ما مجازی نیست
باز کن دیده کاین به بازی نیست
اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواس نوربین
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
اندر این ره میتراش و میخراش
تا دم آخر دمی غافل مباش
سرو امل بباغ چنان تازه گشت هان
پائی برون نه از در دروازه جهان
عزلت طلب که از غم این چار میخ دهر
گردون هفت خانه به عزلت دهد امان
افعی دهر اگر بزند بر دلت مترس
کور است زهر و مهره بیک جای در دهان
از تاب فقرت از بن ناخن شود کبود
انگشت در مزن بسیه کاسه ی جهان
با تشنگی بساز که در شرط کاینات
با هر دو قطره آب نهنگی است جان ستان
جان ده بهای یکشبه وحدت ای حریف
گوگرد سرخ کس نستاند به رایگان
راحت طمع مدار که غفلت به دست نفس
ماهی در آتش است و سمندر در آبدان
امیر مؤمنان (ع) مردی را شنید که سوگند میخورد: بدان کس سوگند که به هفت آسمان در حجاب است، فلان گونه نبوده است.
امیر(ع) ویرا گفت: وای بر تو، خداوند را حجابی نیست. مرد گفت: آیا کفاره ی سوگند خویش دهم؟ امیر(ع) فرمود: نه، زیرا تو بجز خدا سوگند خوردی و سوگند بغیر خدا را کفارت نیست.
مرد تمام آن که نگفت و بکرد
وانکه بگوید، بکند نیم مرد
و آن که بگوید نکند زن بود
نیم زن است آن که نگفت و نکرد
ای پسرکم، بین مردان جانورانی را میتوان یافت که بظاهر چون انسانی بینا و شنوایند و هر زبان مال خویش را بزیرکی نگران اند. اما اگر آفتی بدینشان رسد در نمی یابند.
اولین کسی که از سادات رضوی به قم وارد شد، ابوجعفر محمد بن موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا(ع) بود که بسال دویست و پنجاه و شش از کوفه بدانجا رسید.
پس از او، خواهرانش زینب و ام محمد و میمونه دختران موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا(ع) بدانجا وارد شدند.
اما ابوجعفر در ربیع الاخر سال دویست و نود و شش درگذشت و در مرقد خویش در قم دفن گردید. و پس از وی خواهرش میمونه وفات یافت و در مقبره ی بابلان، بقعه ی جنب بقعه ی ستی فاطمه - که درود خدا بر او پدر و برادرش باد - مدفون شد.
اما ام محمد در همان بقعه ی ستی فاطمه(ع) در کنار ضریح وی مدفون است. گور ام اسحق کنیز محمد بن موسی نیز در همان جاست.
بدین گونه، در آن بقعه ی مقدس، سه مدفن ستی فاطمه علیهاالسلام و ام محمد وام اسحق کنیزک محمد بن موسی قرار دارد.
تو چه دانی قدر آب دیدگان
عاشق نانی تو چون نادیدگان
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دان که با دیو لعین همشیره ای
طفل جان از شیر شیطان بازکن
بعد از آنش با ملک انباز کن
لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بود آورده از کیسه حلال
لقمه تخم است و برش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها
این سخن گفتند اهل دل تمام
جهل و غفلت زاید از نان حرام
زاید از نان حلال اندر دهان
میل خدمت، عزم رفتن از جهان
عمر را بمدرسه صرف قیل و قال ساختیم، ندیما اینک مجال تنگ شد.
مرا از آن شراب سلسبیل پیمانه ده، شرابی که آدمی را به بهترین راهها رهنمون شود.
ندیما! در پیشگاهش موزه از پای بدر کن چرا که همان آتشی است که بر کلیم روشن شد.
بیاور آن شراب بهشتی را، جام را بگذار، رطل گران پیش آور.
عمر فرصت ابرازش ندارد، بی آنکه بفشاریش پیش آور.
برخیز و آثار اندوه از من بزدای. چرا که روزگارم در پی معرفت دانش طی شد.
علم رسمی سربسر قیل است و قال
نه از آن کیفیتی حاصل نه حال
طبع را افسردگی بخشد مدام
مولوی باور ندارد این کلام
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
هر که نبود مبتلای ماه روی
اسم او از لوح انسانی بشوی
سینه ی خالی زمهر گلرخان
کهنه انبانی است پر از استخوان
گر دلت خالی بود از عشق یار
سنگ استنجای شیطانش شمار
وین علوم و وین خیالات و صور
فضله ی شیطان بود بر آن حجر
تو بغیر علم عشق ار دل نهی
سنگ استنجا به شیطان میدهی
شرم بادت زانکه داری ای دغل
سنگ استنجای شیطان در بغل
لوح دل از فضله ی شیطان بشوی
ای مدرس درس عشقی هم بگوی
چند چند از حکمت یونانیان
حکمت ایمانیان را هم بخوان
دل منور کن بانوار جلی
چند باشی کاسه لیس بوعلی
سرور عالم شه دنیا و دین
سؤر مؤمن را شفا گفت ای حزین
سؤر رسطالیس سؤر بوعلی
کی شفا گفتش نبی معتلی
سینه خود را برو صد چاک کن
دل از این آلودگی ها پاک کن
با دف و نی دوش آن مرد عرب
وه چه خوش می گفت از روی طرب:
أَیُّهَا الْقَوْمُ الَّذی فِی الْمَدْرِسَه
کُلُّ ما حَصَّلْتُموهُ وَسْوَسَه
فِکْرُکُم اِنْ کانَ فی غَیْرِ الْحَبیب
ما لَکُم فِی النَّشْاَةِ الْاُخْریٰ نَصیب
فَاغْسِلوا بِالرّاح عَن لَوْحِ الْفُؤاد
کُلَّ عِلْمٍ لَیْسَ یُنْجی فِی الْمَعاد
ساقیا یک جرعه از روی کرم
بر بهائی ریز از جام قدم
تا کند شَقّْ پردهٔ پندار را
هم به چشم یار بیند یار را
ای فریفتهٔ جاه و سلطنت، ما را به دیدهٔ خردی منگر.
ما شیر شکاران فضای ملکوتیم
سیمرغ بدهشت نگرد در مگس ما
دنیا را بخودی خود نمی جویند، بل آنرا برای بهره وری از لذاتش می خواهند. خردمند اما، دنیا را تنها برای این باید خواهد که یا بدرستکاری بذلش کند که از او کمک خواهد یا به نادرستکاری که از اهانتش بیمناک است.
دنیا بکسی ده که بگیرد دستت
یا پیش سگی نه که نگیرد پایت
زمانه و مردمان زمانه سخت فاسد گشته اند. درس گفتن را کسی عهده دار گشته که علمش اندک و جهلش بیش است. جایگاه دانش و دانشمندان پست گشته و رسوم دانش نزد دانش خواهان نیز محو و نابود گشته است.
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
روزی در انجمنی والا و محفلی متعالی، نام من بمیان آمده بود. کسی مرا گفت که یکی از حاضران که مدعی وفاق است و به دوروئی معتاد، و دوستی آشکارا همیکند و دشمنی خوی اوست، در میدان سرکشی و دشمنی تاخته و زبان در بدگوئی و بهتان تیز کرده عیوبی را که خود همچنان داراست بمن نسبت داده است.
و این آیه ی شریفه فراموش کرده است که: «ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا». وی زمانی که آگاه شده بود که من از کار وی آگاه شده ام، نامه ای دراز و پر از اظهار ندامت و افسوس بمن نوشت و در آن از من خواست که از او راضی شو م و بر وی ببخشایم.
در پاسخ او نوشتم، خداوند در مقابل ثوابی که هدیه ی من کردی، و کفه ی ترازوی حساب را به قیمت باحسنه ای بسود من سنگین ساختی، پاداش نیکت دهاد.
از سرور آدمیان و شفیع پذیرفته ی روز رستاخیز (ص) روایت کرده اند که فرمود: بروز قیامت بنده ای را خواهند آورد و کارهای نیک و بد وی را هر کدام در کفه ی ترازو خواهند نهاد.
کفه ی بدکاریهایش سنگینی خواهد کرد و همین هنگام پاره کاغذی می آورند و در کفه ی نیکوئی هایش می نهند، کفه سنگین تر می شود.
آن بنده می پرسد، خداوندا این پاره کاغذ چیست؟ من هیچ کاری در دنیا نکرده ام جز آن که در نامه ی عمل من آمده است. خداوند عزوجل پاسخ می دهد که: این کاغذ تهمت هائی است که بتو زده اند و تو از آن ها بیزار بودی.
مضمون این حدیث نبوی بر من واجب ساخته است که از نعمتی که تو بمن ارزانی داشته ای، سپاس بگزارم. پروردگار خیرت را بیش کناد و روزیت را فراوان گرداناد.
و من اگر بفرض، سفاهت و بهتانی که بر من روا داشتی از تو رو در رو می دیدم، و تو رودررو با من بوقاحت و دشمنی عمل میکردی، و همچنان شب و روز بر اشاعه ی بدگوئی خود از من اصرار می ورزیدی، جز با گذشت و صفا با تو روبرو نمی شدم و جز با وفا و مهر با تو معامله نمی کردم.
چرا که این روش از بهترین عادات و تمام ترین خوشبختی هاست. نیز این که باقیمانده ی زندگانی گرامی تر از آن است که جز در تلافی ایام گذشته بگذرد و بقیه ی این عمر کوتاه هرگز تکافوی مؤاخذه ی این و آن را به تقصیراتشان نمی کند. خدایش خیر دهاد که چه نیکو سروده است:
خاموش دلا زتیره گوئی
میخور جگری به تازه روئی
چون گل بر حیل کوس میزن
بر دست برنده بوس می زن
هر چند که من اگر در صدد مجازات دشمنان و پادافره دادن بدگویان برمی آمدم، هلاکتشان نزد من آسان و راه فنایشان نزدیک بود. همچنانکه در گذشته سروده ام:
عادت ما نیست رنجیدن ز کس
ور بیازارد، نگوئیمش بکس
ور برآرد دود از بنیاد ما
آه آتش بار ناید یاد ما
ورنه ما شوریدگان در یک سجود
بیخ ظالم را براندازیم زود
رخصت اریابد زما باد سحر
عالمی در دم کند زیر و زبر
همنشین شاهان، نزد مردم از خواص و عوام محسود است. هر چند که بواسطه ی اندوهانی که بدان مبتلاست، و از مردم نهان است، در خور رحمت آوردن است.
بدین سبب است که حکیمان گفته اند: همنشین شاه چون کسی است که بر شیر برنشسته است. چه در همان حال که بوی سواری می دهد، شود که او را بدرد.
از این رو، هرگز ظاهر حال مصاحبان شاه ترا فریفته نسازد، بل با چشم باطن پریشان خاطری و بدفرجامی و دگرگونی احوالش را بنگر.
آن خون گرفته ای که تو ساقی او شوی
پیدا شراب نوشد و پنهان جگر خورد
ای خواستار مشتاق، من بقدر خرد و معرفت تو با تو سخن میگویم چرا که آگاهی بر اسرار نهانی بالاتر از حد تو است. از این رو چشم مدار که امر مکتوم بر تو آشکارا کنم و شراب سر بمهر به گلوی تو ریزم. چرا که توان نوشیدن آن شراب نداری و چون ترا پای آن راهها نیست.
جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد
عام را کهنه سفال و دردئی اندر خور است
حال اگر از مرتبه ی عوام پا فرانهادی و بجایگاه صاحب نظران و فهیمان رسیدی، من ترا از آن شراب که ویژه ی میان حالان است خواهم نوشانید و ترا از این بخشش محروم نخواهم گذارد.
پس بدان حبابها که بر جرعه ی تو خواهد بود خرسند باش و هرگز چشم طمع به صراحی ها و کوزه های شراب منظور مدوز.
باده خواهی باش تا از خم برون آرم که من
آنچه در جام و سبو دارم، مهیا آتش است.
گاه شود که از عالم قدسی نسیمی از نسیمهای انس به دلهای صاحبان علایق پست و دل مشغولی های دنیائی بوزد و چنان مشام ارواحشان را عطرآگین کند، و روح حقیقت در اشباح چون استخوان خاک شده شان دمد، که زشتی غوطه خوردن در پلیدی های جسمانی و خواری سیر نامتعالی و فرو افتادن در دوزخ های هیولانی را دریابند و به پای نهادن در راه هدایت مایل گردند و از خواب غفلت نسبت به مبداء و معاد بیدار گردند.
اما دریغا که این تنبه و بیداری زود گذر است. هر چند کاش تا حصول جذبه ای الهی باقی میماند تا آلودگی های دنیای دروغ را از ایشان می پیراست و آنان را از پلیدی های عالم پاک می داشت.
ایشان اما پس از زوال آن نسیم قدسی و گذشتن آن نفحه ی انسی، دیگر بار سیر نامتعالی در آن پلیدی ها را در پیش می گیرند و بر آن حال دیر حاصل تأسف همی خورند. و اگر از اصحاب کمال باشند، زبان حالشان گویاست که :
تیری زدی و زخم دل آسوده شد از آن
هان ای طبیب خسته دلان مرهم دگر
اگر پدر که خداوند روانش را مقدس کناد - از سرزمین عرب پا بدیار عجم نمی نهاد و آمیزش با شاهان را گردن نمی نهاد، بسا که من از پرهیزگارترین و بنده ترین و پارساترین مردمان بشمار می آمدم.
اما وی که تربتش نیک بادا مرا از آن سرزمین بدر آورد و در این جای مقام داد و این شد که با اهل دنیا آمیزش کردم و اخلاق ناپسندشان را کسب کردم و بصفات ناپسندشان متصف گشتم.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد و در این دیر خراب آبادم
از سوی دیگر، از آمیزش با اهل دنیا نیز جز قیل و قال و نزاع و جدال حاصلم نیامد و کار بدانجا انجامید که هر نادانی به معارضه ی من برخاست و هر گمنامی به همچشمی با من جسارت ورزید.
من که ببوی آرزو در چمن هوس شدم
برگ گلی نچیدم و زخمی خار و خس شدم
مرغ بهشت بودم و قهقهه بر فرشته زن
از پی صید پشه ای همتک سگ مگس شدم
تمامی ذرات کاینات، روز و شب با رساترین زبانها ترا نصیحت همی گویند و با شیواترین بیان و پنهان و آشکارا پندت همی دهند. اما کودنان و سفیهان این پندها را فهم نکنند و آن موعظه ها را جز کسانی که گوش فرا دهند، کس بخرد درنیابد.
مگو که نغمه سرایان عشق خاموش اند
که نغمه نازک و اصحاب پنبه در گوش اند
تا چند در پی لذت های فانی دنیاوی باشی و از ثمره ی خوشبختی های عقبائی باقی روی گردانی؟ اگر از صاحبان خرد و اندیشمندانی، بهر روزی بدو نان و بهر سالی بدو جامه خرسند باش تا بروز رستاخیز تهیدست و بی بهره نگردی.
مجنون تو با اهل خرد یار نباشد
غارت زده را قافله در کار نباشد
کسی که از مطالعه ی دانشهای دینی روی گرداند و اوقات خویش در افاده ی هنرهای فلسفی بگذارند، هنگامی که آفتاب عمرش به لب بام رسد، زبان حالش چنین است.
تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم
کنون میمیرم و از من تب زنار می ماند
دوری از مردمان، چنان که در این حدیث آمده است، راست ترین و محکم ترین راههاست، «از مردمان چنان بگریز که گوئی از شیر میگریزی. خوشا آن کس که مردمان وی را بکمترین فضل و مزیت نشناسند. چرا که در آن صورت از دردها و مصایب ایمن است.»
پس بگریز، از ایشان بگریز و خویشتن بسرعت خلاصی بخش. بدین گونه آشکارا می گردد که ناموری به فضایل از جمله ی آفات است و گمنامی پناهی از مخافات.
پس خویشتن را در زاویه ی عزلتی محبوس بدار چرا که عزلت آدمی عزت اوست. ه هر چند من خود بدین راه نرفته ام، در این زمینه چنین سروده ام:
کردیم دلی را که نبد مصباحش
در گوشه ی عزلت از پی اصلاحش
از خرمن الخلق برآن خانه زدیم
قفلی که نساخت قفلگر مفتاحش
شیخ بزرگوار ابوالحسن خرقانی، نامش علی بن جعفر است و از بزرگترین صاحبدلان بود، و بشب عاشورای سال چهارصد و بیست و پنج وفات یافت.
وی در مذمت دانشمندانی که عمر خویش صرف تصنیف کتاب همی کنند، گفته است: وارث پیامبر (ص) آن کس است که در افعال و اخلاق از وی پیروی کند نه آن کس که دائم اوراق سفید را با قلم خویش سیاه می سازد.
او را پرسیدند: راستی چیست؟ گفت، آنچه که دل قبل از زبان گوید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: صوفیای به دلیل تاثیر عمیق سخنانی که میگوید و اشکهای جمع را برمیانگیزد، مورد سؤال قرار میگیرد و پاسخ میدهد که نالههای عارفانه و درد دلهای عاشقانه او تفاوتی بنیادین با سخنان واعظان دارد. او از رابطه معنوی و تجربههای واقعی خود صحبت میکند، که در آن انسانها با عواطف واقعی دست به گریبانند و سخن میگویند.
در داستان دیگری، درباره ابوعثمان حمیری و عشق او به کنیزکی صحبت میشود که به رغم سرزنشهای دیگران به سراغ شیخ یوسف میرود. این داستان نشاندهنده عمیقترین تلاشهای قلبی عارفانه به رغم موانع اجتماعی است.
بخشهای دیگری نیز به بیفایده بودن علم بدون عشق و معرفت الهی میپردازد و به بیهوده بودن قیل و قالهای دنیوی و نحوه برخورد با بدگویی و دشمنیهای دیگران اشاره میکند. در نهایت، تاکید بر جستجوی عزلت و دروننگری به عنوان راهی برای رسیدن به ترسیمات الهی و خودشناسی است. شیخ ابوالحسن خرقانی نیز به اهمیت پیروی از افعال و اخلاق پیامبر به جای تنها نوشتن و تصنیف کتابها اشاره میکند، که نشاندهنده عمق معنوی و خلوص نیت است.
هوش مصنوعی: صوفی را پرسیدند که چرا هر وقت تو صحبت میکنی، همه شنوندگان گریه میکنند، اما صحبتهای واعظ شهر هیچ تأثیری بر مردم ندارد؟
هوش مصنوعی: او گفت: نالهی زنی که فرزندش را از دست داده، با نالهی کسانی که برای پول میگریند تفاوت دارد. عارف رومی نیز این مفهوم را در مثنوی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: اگر در یک مجلس عزا صدها نوحه و ناله هم باشد، اما اگر دل کسی که درد و رنجی دارد بینوا باشد، هیچکدام از این نوحهها تاثیرگذار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: صدای نالهام از نالههای عاشقان خیرهکنندهتر بود، مانند آه کسی که در روزهای سخت و اندوهناک دچار مصیبت شده است.
هوش مصنوعی: میان این دنیا و آن دنیا فاصله زیادی وجود ندارد و فقط یک لحظه مانند دیواری بین این دو جهان قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کبوتر به سمتی پرواز میکند، اما ما کبوتر بیجانی هستیم که در غم فقدان، به سمت بیطرفی، یعنی جایی که هیچ چیز وجود ندارد، پرواز میکنیم.
هوش مصنوعی: ما نه پرندگان آسمانیم و نه در خانه به دنبال دانه هستیم؛ دانه ما از نوع دانههای بیفایده و بیخواسته است.
هوش مصنوعی: همان طور که روزی فراخ و خوشی آمد، ما نیز توانستیم از موانع و مشکلات خود رها شویم.
هوش مصنوعی: به یادم باش اگر نام او را نگفتهای، چه کسی را به یاد میآوری؟
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی و طراوت ایمانی که در دلها وجود دارد، نمیتواند به اندازه عقل یونانی به تفکر و استدلال برسد.
هوش مصنوعی: عقل و فهم خود کیست که بتواند با منطق و استدلال، مرا به راهمان و به سوی پروردگار پاک هدایت کند؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به دلایل منطقی مطرح شود، قطعاً شیخ سنت ابوعلی میشد.
هوش مصنوعی: چشم عقل مانند چشم نابینا به حقایق ایمان مینگرد، همچنان که چشم نابینا به زیباییهای رنگها دسترسی ندارد.
هوش مصنوعی: گفتهاند که اندوه نشان دهندهی پیری نیمی از روح است و دوستی و محبت نشانهی نیمی از عقل. من پاسخ دادم، اگر محبت نشان نیمی از عقل است، پس انتقامجویی کاملاً بیخود و از روی دیوانگی است.
هوش مصنوعی: زمانی که ابن رومی دچار مسمومیت شد و اثر سم در او آغاز شد و تشنگی بر او چیره گشت، شعری سرود.
هوش مصنوعی: زمانی که آتش درونم مثل شعلهای میسوزاند، آب مینوشم اما احساس میکنم آب هم بی فایده است، گویا آب هم در حال سوختن برای آتش است.
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، چه خوب و چه بد، در نهایت از آن توست و در زندگیات اثرگذار خواهد بود. جز خودت هیچکس نیست که مسئولیت این کارها را به عهده بگیرد.
هوش مصنوعی: خطای تو از نفس خودت نشأت میگیرد و شیطان بدنام فقط به دلیل نفس بدبین تو وجود دارد؛ در واقع، هیچ شیطانی جز خودت نیست.
هوش مصنوعی: افرادی که بلندترین کاخها را ساختند و از ثروت و فرزندان خود بهرهبرداری زیادی کردند، اکنون در کنار ویرانههای کاخهایشان، باد میوزد، گویی که هیچگاه وجود نداشتند.
هوش مصنوعی: ای سرور همه کسانی که شکر را میفروشند و توبه را میشکنند، کجاست اصلاحکنندهها؟
هوش مصنوعی: عاشقان از دست تو چون ساقی، به جای نیکی و لذت، غم و اندوه مینوشند.
هوش مصنوعی: در میخانهای که غم تو وجود دارد، قیمت همه کسانی که معرفت و دانش را میفروشند، سفالی است.
هوش مصنوعی: در صومعهها، افرادی که رخت و لباس مناسبی نداشتند، به خاطر پوشیدن خرقهای تحت تأثیر قرار نگرفتند.
هوش مصنوعی: خوشحال و شاد هستی چون از آتش درون و دلهای پر از حرارت دیگران بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: از تو سخنی در مورد هر سرزمینی به حکمرانی آرامش و سکوت رسیده است.
هوش مصنوعی: یکی از بازرگانان نشابور کنیز خود را به شیخ ابوعثمان حمیری سپرد. یک روز، شیخ به او نگریست و به او دل باخت و عاشقش شد. سپس حال خود را به ابوحفص حداد نوشت.
هوش مصنوعی: او به او دستور داد که به شهر ری برود و به دیدار شیخ یوسف برود. وقتی ابوعثمان به ری رسید و از مردم درباره خانه شیخ یوسف سوال کرد، آنها او را سرزنش کردند و گفتند چگونه شخص پارسا و نیکوکاری مثل تو به دنبال خانه فردی بدکار میگردد؟
هوش مصنوعی: مرد به نیشابور برگشت و داستان را برای شیخ خود، ابوحفص، تعریف کرد. او دوباره به او دستور داد که به محل خود بازگردد و با شیخ یوسف دیدار کند.
هوش مصنوعی: ابوعثمان دوباره به سفر رفت و از مردم درباره خانه یوسف سوال کرد، اما به سرزنش و تحقیر آنها توجهی نکرد. آنها به او گفتند که خانه شیخ یوسف در محلهی شرابفروشان قرار دارد.
هوش مصنوعی: ابو عثمان به آنجا رسید و به شیخ سلام کرد. مرد به او پاسخ داد و او را مورد احترام قرار داد. در کنار شیخ، پسری زیبا نشسته بود و در طرف دیگرش، یک بطری شبیه به شراب قرار داشت.
هوش مصنوعی: شیخ ابوعثمان از او پرسید: در این محله چه کار میکنی؟ او پاسخ داد: یک ستمگر خانه ی دوستانم را خرید و آن را به یک بادهفروشی تبدیل کرد. اما او نیازی به خانه من نداشت.
هوش مصنوعی: شیخ از او پرسید: این پسر چه کسی است و این بطری شراب چیست؟ شیخ جواب داد: این پسر، فرزند من است و این بطری هم سرکه است.
هوش مصنوعی: شیخ ابو عثمان پرسید: چرا خود را در معرض اتهام مردم قرار دادهای؟ زیرا دیگران فرض میکنند که من فرد قابل اعتماد و امانتی هستم و به همین دلیل کنیزکان خود را به من نمیسپارند تا دلبستهام شوند. ابو عثمان به شدت گریه کرد و تصمیم گرفت به پیشوای خود برود.
هوش مصنوعی: اوحدی شصت سال از زندگیاش را در سختی و زحمت گذراند تا اینکه یک شب به خوشبختی و سعادت نائل آمد.
هوش مصنوعی: سالها در چرخش و تغییرات دنیا گذراندم تا به مراحل جدیدی از زندگی و تجربهها دست یافتم.
هوش مصنوعی: من در میان بازار قرار دارم و از بیرون به نظر میرسد شلوغ است، اما در درون قلبم تنها با معشوق خودم در خلوت هستم.
هوش مصنوعی: هیچکس زیبایی لحظات تنهایی من را نمیداند و برای کسی راهی به دنیای خصوصی من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: موضوع صحبت ما واقعی است، نه خیالی. چشمهایت را باز کن و ببین که این دنیا تنها یک بازی نیست.
هوش مصنوعی: کمی حرکت کن مانند جنینی که در رحم قرار دارد، تا بتوانند به تو نگاه کنند و تو را ببینند.
هوش مصنوعی: دوست دارد معشوق این حالت آشفته را، چون تلاش بینتیجه بهتر از بیخیالی و خاموشی است.
هوش مصنوعی: در این مسیر باید تلاش کنی و سختیها را تحمل کنی و تا لحظه آخر از هدف و توجه غافل نشوی.
هوش مصنوعی: در باغ، سرو دلانگیز و زیبا به قدری تازگی پیدا کرده است که به نظر میرسد گامی فراتر از دروازههای جهان برداشته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از غم و دردهای زندگی دوری کند و به تنهایی پناه ببرد، این زندگی سرگردان و سخت، سرانجام به او آرامش نخواهد داد.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با مشکلات و سختیها روبرو شوی، نگران نباش. زیرا آنها نمیتوانند به تو آسیب برسانند، چرا که خطر و آسیب واقعی در جای دیگری نهفته است و تو از آن بیخبری.
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی تو آنچنان عمیق است که حتی زیر ناخنهایت نیز نشانش پیداست؛ پس به خاطر این مشکلات و کمبودها، به دنبال مادیات و مال دنیا نباش.
هوش مصنوعی: با تشنگی کنار بیا، چرا که در شرایط این جهان، حتی با دو قطره آب، موجودی بزرگ و جانستان وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای رفیق، برای رسیدن به یکدلی و اتحاد، جان خود را به قیمت ناچیزی فدای یک شب کن، چون هیچکس نمیتواند به سادگی و به رایگان به این مقام دست یابد.
هوش مصنوعی: نمیتوان به آسانی به آرزوها و خواستهها دل بست، زیرا غفلت و بیتوجهی مانند ماهی در آتش و سمندر در آب است، که همیشه در معرض خطر و آسیب قرار دارند.
هوش مصنوعی: امیر مؤمنان (ع) مردی را شنید که به چیزی سوگند میخورد و میگفت: به آن کسی که در پس هفت آسمان قرار دارد، این گونه نبوده است.
هوش مصنوعی: امیر (علیهالسلام) به او گفت: وای بر تو، خداوند هیچ پردهای ندارد. مرد پرسید: آیا میتوانم کفارهی سوگند خود را بدهم؟ امیر (علیهالسلام) پاسخ داد: نه، چون تو فقط به خدا سوگند خوردهای و برای سوگند به غیر خدا کفارهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که کارهایی را انجام میدهد که هرگز به زبان نمیآورد، اما کسی که فقط در مورد کارها صحبت میکند، به اندازه نیممرد هم نمیشود.
هوش مصنوعی: آن کسی که بگوید که کارهایی نمیکند، در واقع نیمه زن است. اما کسی که نه گفت و نه انجام داد، از او حقیقیتر است.
هوش مصنوعی: ای پسرم، در میان مردان، موجوداتی وجود دارند که به ظاهر شبیه انسانها به نظر میرسند و قادر به دیدن و شنیدن هستند و بسیار زیرکانه به مال خود رسیدگی میکنند. اما زمانی که بلایی بر سرشان بیاید، متوجه آن نخواهند شد.
هوش مصنوعی: نخستین کسی که از سادات رضوی به شهر قم وارد شد، ابوجعفر محمد بن موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا (ع) بود که در سال ۲۵۶ هجری از کوفه به اینجا آمد.
هوش مصنوعی: بعد از او، خواهرانش زینب، ام محمد و میمونه دختران موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا(ع) وارد آنجا شدند.
هوش مصنوعی: ابوجعفر در اواخر سال ۲۹۶ هجری قمری در گذشت و در قبرستان خود در قم به خاک سپرده شد. بعد از او خواهرش میمونه نیز فوت کرد و در مقبره بابلان، کنار بقعه ستی فاطمه که درود خدا بر او، پدر و برادرش باد، دفن شد.
هوش مصنوعی: ام محمد در بقعه ستی فاطمه(ع) در کنار ضریح ایشان مدفون است و همچنین گور ام اسحق، کنیز محمد بن موسی نیز در همان مکان قرار دارد.
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس، سه مقبره وجود دارد: یکی متعلق به فاطمه علیهاالسلام و دیگری برای ام محمد و ام اسحاق، کنیز محمد بن موسی.
هوش مصنوعی: تو از ارزش و اهمیت اشکهای عاشق چه میدانی، در حالی که تو مانند کسانی هستی که نمیبینند.
هوش مصنوعی: اگر این کیسه را از نان خالی کنی، میتوانی آن را با جواهرات زیبا پر کنی.
هوش مصنوعی: اگر در حالتی تاریک و غمگین هستی، بدان که همچون دیوی شرور و زشت به خودت نگاه میکنی.
هوش مصنوعی: روح کودک به دور از تحریکات منفی و فریبنده شیطان باشد، سپس با فرشتگان و نیروی خوب همراه شود.
هوش مصنوعی: یک لقمهای که توانسته نور و کمال را افزایش دهد، از منابع حلال به دست آمده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که لقمهای که میخوریم مثل تخم میماند و تفکرات و اندیشههای ما در حقیقت مانند دریا و جواهرات آن هستند. به عبارت دیگر، اندیشهها و تفکرات ارزشمندتر از مواد اولیه هستند و میتوانند به دنیای وسیع و عمیقی از معانی و ارزشها منجر شوند.
هوش مصنوعی: اهل دل میگویند که تمام نادانی و بیخبری از غذای ناپاک و حرام ناشی میشود.
هوش مصنوعی: از خوردن نان حلال در دهان، میل خدمت و کمک به دیگران به وجود میآید و این باعث میشود آدمی تصمیم به ترک دنیا و فراتر رفتن از آن بگیرد.
هوش مصنوعی: عمر خود را در مدرسه به جدل و بحث گذراندیم، اما حالا وقت ما کم آمده.
هوش مصنوعی: به من از آن شراب خوشمزه و دلپذیر بده که انسان را به بهترین مسیرها هدایت کند.
هوش مصنوعی: ای ندیما! در حضور او، خود را کنار بکش، زیرا او همان آتشی است که بر کلیم (حضرت موسی) روشن شد.
هوش مصنوعی: شراب بهشتی را بیاور، لیوان را بگذار و مقدار زیادی از آن را به جلو بیاور.
هوش مصنوعی: عمر فرصتی برای ابراز احساسات ندارد، مگر اینکه خودتان آن را به جلو ببرید.
هوش مصنوعی: بیدار شو و غصهها را از من بزدای. چرا که زمانم به دنبال شناخت علم سپری شده است.
هوش مصنوعی: علم رسمی فقط درگیر بحثها و نظرات است و از آن نوعی حقیقت یا واقعیت به دست نمیآید. نه کیفیتی برتر به وجود میآید و نه حالتی تغییر میکند.
هوش مصنوعی: بعضی از اوقات، احساسات ناخوشایند میتواند بر روحیه و خلاقیت انسان تاثیر منفی بگذارد، اما مولوی به این موضوع اعتقاد ندارد و آن را نادرست میداند.
هوش مصنوعی: تنها دانش واقعی، عشق است و بقیه دانشها، فریب و توهماتی هستند که شیاطین به بشر القا میکنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و جذابیت چهرهی معشوق مبتلا نیست، نام او را از دفتر انسانی پاک کن.
هوش مصنوعی: دل خالی من همچون سینهای پر از داستانها و رازهای قدیمی است که سالها در آن انبار شده، اما اکنون تنها باری از غم و درد را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: اگر دل تو پر از عشق محبوب نباشد، پس مانند سنگی است که شیطان روی آن نشسته است.
هوش مصنوعی: این علمها، خیالات و تصاویر، در واقع زباله و بیارزشی است که از شیطان بر روی این سنگ افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر قلب خود را بدون علم عشق پر کنی، مثل سنگی میمانی و در این صورت، خود را به گناه میسپاری.
هوش مصنوعی: شرم کن از اینکه در دل داری، زیرا که در آغوش تو سنگی است که نشانهٔ ناپاکی و فریبکاری است.
هوش مصنوعی: دل خود را از آلودگیهای منفی پاک کن و ای معلم، درسی از عشق هم برای ما بگو.
هوش مصنوعی: چند نکته از حکمتهای فلسفی یونانیان بیاموز و در کنار آن، به علم و دانش ایمانیان نیز توجه کن.
هوش مصنوعی: دل خود را با نور و روشنی پر کن، چه بخواهی و چه نخواهی، برخی مانند کاسهلیس به ستایش و تعریف از بوعلی مشغولند.
هوش مصنوعی: شخصی که بالاترین مقام را در دنیا و دین دارد به مؤمن بیمار گفته است که به او آرامش بدهد.
هوش مصنوعی: سؤر رسطالیس سم ماند که بوعلی در شفا گفته است که نماد نداشته ار بود.
هوش مصنوعی: سینهات را بکش و آن را به صد تکه تقسیم کن و دل خود را از هرگونه آلودگی خالی کن.
هوش مصنوعی: دیشب آن مرد عرب با ساز دف و نی چه خوش و شیرین از شادی و سرور صحبت میکرد.
ای قومی که در مدرسهاید، هرچه به دستش آوردید وسوسه است
فکرتان اگر در غیرِ محبوب است، برایتان در عالَم آخرت بهرهای نیست
پس بشویید (بالراح؟؟؟؟) از لوحِ دل هر دانشی که در آخرت نجاتی نمیدهد
هوش مصنوعی: ای ساقی، با لطف و سلیقه خودت، یک جرعه نوشیدنی از جام قدمت به من بده.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پردههای خیال را کنار بزند، تنها در این صورت میتواند محبوب خود را در دیدار یار ببیند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به مقام و قدرت فریفته شدهای، به ما با چشمان خرد ننگر.
هوش مصنوعی: ما در فضای ملکوتی و آسمانی مانند شیرهای شکارچی هستیم، پس در این میان، به دنبال چیزی بزرگ و ارزشمند باشیم و از بیمحتوا و ناچیز دوری کنیم.
هوش مصنوعی: انسانها دنیا را به خاطر لذات و خوشیهایی که دارد میخواهند و نه به خاطر خودش. اما یک فرد خردمند باید دنیا را فقط به این دلیل بخواهد که یا از طریق درستی و نیکی از آن بهرهبرداری کند و یا به خاطر ترسی که از نادرستی و زیان احتمالی دارد.
هوش مصنوعی: دنیا را به کسی بسپار که در هنگام نیاز دستت را بگیرد، نه به کسی که مثل یک سگ فقط دنبال قدمهای تو باشد و نتواند به تو کمک کند.
هوش مصنوعی: زمانه و مردمان آن به شدت فاسد شدهاند. کسانی که باید درس بدهند، دانش کمی دارند و جهلشان بیشتر است. جایگاه علم و دانشمندان پایین آمده و سنتهای علمی در میان دانشجویان نیز از بین رفتهاند.
هوش مصنوعی: به دلیل شادی و نشاط زیاد، سبزهزار لگدمال شد؛ زیرا هم عارفان و هم مردم عادی به رقص و پایکوبی پرداختند.
هوش مصنوعی: روزی در یک جمع با ارزش و مجلسی بزرگ، نام من مطرح شد. شخصی به من گفت که یکی از افرادی که در این جمع حضور دارد، ادعای صمیمیت میکند ولی در واقع دچار دورویی است. او به ظاهر دوست است اما در باطن مخالف و دشمنی میورزد. او در گفتگوهای خود به من اتهاماتی نسبت داده و عیوبی را به من نسبت میدهد که خودش نیز همانها را دارد.
هوش مصنوعی: این آیه به ما یادآوری میکند که آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادرش را در حالی که مرده است بخورد؟ زمانی که او متوجه شد که من از عملش مطلع شدهام، نامهای طولانی و مملو از احساس پشیمانی و تأسف برای من نوشت و از من خواست که از او راضی باشم و او را ببخشم.
هوش مصنوعی: به او نوشتم که خداوند به خاطر خوبیای که به من کردی و با هدیهام کفه ترازوی حسابم را سنگینتر کردی، پاداش نیکو به تو عطا کند.
هوش مصنوعی: روز رستاخیز، از سوی سرور انسانها به ما گفته شده که بندهای را به محضر حق میآورند و اعمال خوب و بد او را در دو کفه ترازو قرار میدهند.
هوش مصنوعی: کارهای نادرست او بیشتر و بیشتر میشود و در همین حین کاغذی را میآورند و به کارهای خوبش اضافه میکنند، که باعث میشود بار کارهای بدش سنگینتر شود.
هوش مصنوعی: آن شخص از خداوند میپرسد که این تکه کاغذ چیست؟ چون هیچ کار بدی نکرده است که در نامهی اعمالش ثبت شده باشد. خداوند به او میگوید: این کاغذ شامل تهمتهایی است که به تو وارد شده و تو از آنها بیزار بودهای.
هوش مصنوعی: این حدیث مرا موظف کرده است که از نعمتی که به من عطا کردهای، تشکر کنم. امیدوارم پروردگار بر نعمتهای تو بیفزاید و روزیات را فراوان کند.
هوش مصنوعی: اگر فرض را بر این بگذارم که نادانی و تهمتهایی که به من نسبت دادی را از نزدیک مشاهده میکردم و تو بهطور مستقیم با وقاحت و دشمنی با من برخورد میکردی و همچنان به بدگوییهای خود ادامه میدادی، من فقط با گذشت و بزرگواری با تو رفتار میکردم و جز با محبت و وفا با تو تعامل نمیکردم.
هوش مصنوعی: این شیوه از بهترین عادات و کاملترین خوشبختیها به شمار میآید. همچنین، باقیمانده زندگی ارزش باقیماندهای فراتر از آن دارد که تنها صرف جبران روزهای گذشته شود و باقیمانده این عمر کوتاه هرگز نمیتواند توجیهگر سرزنش و تقصیر دیگران باشد. امیدوارم خدا او را در پناه خود داشته باشد، زیرا چه زیبا سروده است.
هوش مصنوعی: ای دل خاموش باش و از حرفهای تاریک و ناامیدکننده سخن نگو؛ به جام شادابی و تازگی نگاه کن و جانی تازه بگیر.
هوش مصنوعی: مثل گل با ناز و لطافت به دنیا بیایید و به کسی که به شما محبت میکند، محبت ورزید.
هوش مصنوعی: اگرچه من اگر میخواستم دشمنانم را مجازات کرده و به بدگویان پاسخ دهم، نابودیشان برای من کار آسانی بود و راهی برای از میان بردن آنها در دسترس بود.
هوش مصنوعی: ما معمولاً از کسی آسیب نمیبینیم و اگر هم کسی ما را ناراحت کند، نام او را نمیبریم.
هوش مصنوعی: اگر از اصل و بنیاد ما دود برخیزد، آتش نمیتواند یاد ما را فراموش کند و از بین ببرد.
هوش مصنوعی: اگر ما بخواهیم، میتوانیم با یک سجده ساده، ظلم و ستم ظالم را به سرعت برچید.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا نسیم صبحگاهی دنیایی را در یک دم دگرگون کند.
هوش مصنوعی: دوستی با پادشاهان در نظر مردم، صاحب نفوذ و تاثیر است. هرچند به دلیل غمهایی که در دل دارد و از چشم مردم پنهان است، شایستهی محبت و عنایت نیز میباشد.
هوش مصنوعی: به همین دلیل حکما بیان کردهاند: همراهی با پادشاه شبیه نشستن بر روی شیر است. زیرا در حالی که از این وضعیت لذت میبرید، ممکن است به خطر بیفتید.
هوش مصنوعی: بنابراین، هرگز فریب ظاهر دوستان شاه را نخور، بلکه با دیدی عمیق و از منظر درونی، غم و ناامیدی و تغییر وضعیت آنها را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: آن کسی که خونش گرفته شده، وقتی تو مأموریت دهی به او، واضح است که شراب مینوشد، اما در خفا از درد دلش میخورد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دانستن مشتاقی، من به اندازه فهم و دانش تو با تو صحبت میکنم، زیرا درک اسرار پنهان فراتر از توانایی توست. از این رو، انتظار نداشته باش که رازهایی را که در پرده است، به وضوح برایت بگویم و شراب سر بسته را به تو بنوشانم، چون توانایی نوشیدن آن را نداری و به آن راهها قدم نمیزنی.
هوش مصنوعی: شراب خوشطعم و زیبا فقط به خواص و افراد خاص میرسد، اما عموم مردم تنها به چیزهای بیارزش و دردسر ناشی از آن میرسند.
هوش مصنوعی: اگر به مرحلهای برسید که فراتر از عوام و در سطح نظر و درک صاحبنظران قرار بگیرید، من به شما از آن شرابی که مخصوص حالدانان است مینوشانم و از این بخشش شما را محروم نمیکنم.
هوش مصنوعی: پس بدان که حبابهایی که بر روی نوشیدنی تو خواهد بود، باعث خوشحالیات است و هرگز به صراحیها و کوزههای شراب نظر طمع نداشته باش.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی شراب بنوشی، باید مشتاق باشی تا به شوق از خم بیرون آید. زیرا من آنچه در جام و ظرف دارم، همه آماده شعله و آتش است.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که نسیمی از عوالم بالاتر به دلهای افرادی که درگیر مسائل دنیوی و علایق پایینتر هستند، میوزد و موجب میشود که روح آنان پر از عطر عشق و حقیقت شود. این نسیم چنان تأثیری بر آنها میگذارد که زشتی غرق شدن در مشکلات دنیوی و سقوط در ناخالصیها را درک کرده و به سمت راه هدایت و آگاهی از مبدا و مقصد خود گرایش پیدا کنند.
هوش مصنوعی: متأسفانه این حالت بیداری و آگاهی خیلی زود از بین میرود. ای کاش این حالت تا زمانی که فرد به تجربیات معنوی عمیقتری دست یابد، ادامه پیدا میکرد تا بتواند آلودگیها و کاستیهای این جهان فریبنده را از خود دور کند و از زشتیهای زندگی پاک شود.
هوش مصنوعی: اما پس از آنکه آن الهام روحانی و آن لحظههای نورانی سپری شد، دوباره به سوی گناه و ناپاکیها روی میآورند و از حالت نامطلوبی که در آن گرفتارند حسرت میخورند. و اگر از افراد کامل و عالی باشند، درونیاتشان بیانگر این موضوع است.
هوش مصنوعی: تو با تیر زدی و به دل من آرامش بخشیدی، ای طبیب خسته که مرهمی دیگر برای دلهای غمگین داری.
هوش مصنوعی: اگر پدرم که خداوند روحش را مقدس کند، از سرزمین عرب به سرزمین عجم پا نمیگذاشت و با شاهان در نمیآمیخت، ممکن بود من از پرهیزگارترین و بندگان صالح و پارسا به شمار بیایم.
هوش مصنوعی: اما او که خاکش نیکو باد، مرا از آن سرزمین بیرون آورد و در این مکان قرار داد. در نتیجه، من با اهل دنیا تعامل کردم و اخلاق ناپسند آنها را پذیرفتم و به صفات زشت آنها متصف شدم.
هوش مصنوعی: من یک پادشاه و صاحب اختیار بودم و جایگاه من بهشت برین بود. اما آدم (انسان) به این دنیای خراب و ویران من وارد شد و من در این مکان نابسامان زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: از طرفی، ارتباط با مردم دنیا تنها برایم به دردسر و درگیری ختم شد و به جایی رسید که هر فرد نادانی جرات کرد با من مقابله کند و هر کسی که ناشناخته بود، به خود اجازه داد با من رقابت کند.
هوش مصنوعی: من که با بوی آرزو در میان چمنها به حس هوس افتادم، نه فقط یک گل نچیدم، بلکه از خارها و علفها هم آسیب دیدم.
هوش مصنوعی: من موجودی والا و زیبا چون مرغ بهشت بودم، اما به خاطر شکار یک پشه ناچیز، به تقلید از سگ مگسها به خودم مشغول شدم.
هوش مصنوعی: تمامی ذرات جهان به صورت پیوسته و با بهترین کلمات به ما نصیحت میکنند و به شکلهای مختلف ما را راهنمایی میکنند. اما افرادی که ناآگاه و بیخود هستند، این نصیحتها را درک نمیکنند و فقط کسانی که به دقت گوش میدهند میتوانند این آموزهها را بفهمند.
هوش مصنوعی: نگو که عاشقان و هنرمندان دیگر نمیخوانند و صدایشان به گوش نمیرسد، زیرا آوازهای لطیف و دلنواز هنوز در فضا وجود دارند و توجهی به افرادی که نمیشنوند نکن.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی در پی لذتهای گذرای دنیوی باشی و از خوشبختیهایی که به تو میرسد، غافل بمانی؟ اگر از انسانهای با خرد و دانا باشی، برای هر روز یک نان و برای هر سال یک لباس کافی است تا در روز قیامت بیچیز و تهیدست نمانی.
هوش مصنوعی: مجنون تو که عقل و فهمی ندارد، با خردمندان دوستی نمیکند. کسی که در زندگیاش درگیر چالشها و مشکلات است، نمیتواند در کار قافله و سفر به درستی پیش برود.
هوش مصنوعی: کسی که از فراگیری دانشهای دینی صرف نظر کرده و وقت خود را صرف هنرهای فلسفی کند، زمانی که به پایان عمرش نزدیک میشود، به این شکل احساساتش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: من در تمام زندگیام در حال تعامل با دین اسلام بودم، اما اکنون که به پایان عمرم نزدیک میشوم، فقط یک نماد از کفر بر جای میگذارم.
هوش مصنوعی: دوری از انسانها، همانطور که در این روایت آمده، یکی از مطمئنترین و درستترین روشهاست. «چنان از مردمان فرار کن که گویی از شیر فرار میکنی. خوشا به حال کسی که مردم او را با کمترین ویژگی یا فضیلت بشناسند. زیرا در این صورت از دردها و مشکلات در امان خواهد بود.»
هوش مصنوعی: پس از آنها فرار کن و هرچه سریعتر خود را نجات بده. به این ترتیب روشن میشود که شهرت به خوبیها یکی از مشکلات است و ناشناختگی پناهگاهی از خطرات.
هوش مصنوعی: خود را در گوشهای از تنهایی نگهدار زیرا تنهایی باعث عزت انسان است. هرچند من خود به این راه نرفتهام، اما در این باره شعری سرودهام:
هوش مصنوعی: ما دلی را که در کنج عزلت و بیخبر از دنیا بود، به دنبال اصلاحش تلاش کردیم.
هوش مصنوعی: ما بر روی دختری که در میان مردم قرار دارد، قفلی زدهایم که کلیدش را کسی نتوانسته بسازد.
هوش مصنوعی: ابوالحسن خرقانی، یکی از بزرگترین عارفان و شخصیتهای تاثیرگذار است که نام واقعی او علی بن جعفر میباشد. او در شب عاشورای سال ۴۲۵ هجری قمری درگذشت.
هوش مصنوعی: او به انتقاد از دانشمندانی میپردازد که تمام عمر خود را صرف نوشتن کتاب میکنند و میگوید که وارث واقعی پیامبر (ص) کسی است که در اعمال و رفتار خود پیرو آن حضرت باشد، نه کسی که فقط صفحات سفید را با قلمش پر کند.
هوش مصنوعی: او را سؤال کردند: حقیقت چیست؟ او پاسخ داد: آنچه که دل قبل از زبان بیان میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.