گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آزار اگر از یار است آزار نباشد

هر یار که آزرده شود یار نباشد

دین و دل و سرباختن اندر کف پائی

اندک بود ای کار که بسیار نباشد

سنجیده خرد بار همه کون و مکان را

جز بار فراق تو بدل بار نباشد

چون خواب بهر چشم گذشتم بشب هجر

یک دیده عاشق نه که بیدار نباشد

تا چشم تو از بستر عشاق شده دور

یک دل نشنیدیم که بیمار نباشد

لاقیدی و بر کفر بدل کردن اسلام

عاشق کند این کار و در انکار نباشد

آنکس که گرفتار بود نفس و هوا را

اندر قفس عشق گرفتار نباشد

زآئینه دل گرد خودی گر بفشانی

بالله که در این آینه زنگار نباشد

اندر نفس قاصد اسفار نکویان

لطفی است که در آین آینه زنگار نباشد

عشقت گهر و بند او مصر محبت

یوسف مبر آنجا که خریدار نباشد

حاشا که به بتخانه و کعبه ببرم طوف

گر نقش نکوی تو بدیوار نباشد

آندل نه پریشان بود آشفته که یکعمر

در حلقه آن طره طرار نباشد

جز صبح بناگوش تو در آن خم گیسو

صبحی بشب هجر پدیدار نباشد

گفتار من از عشق علی بود و دگر هیچ

ورنه دگری قابل گفتار نباشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد

تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی

بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ای دوست برآور دری از خلق به رویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ناصر بخارایی

هرکس که مقیم در خمّار نباشد

در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد

گر علم یقین است تو را، عین یقین جو

کان طایفه را کبر به خروار نباشد

داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر

[...]

جهان ملک خاتون

ما را به جهان جز غم تو یار نباشد

جز جستن وصل تو مرا کار نباشد

از گلشن وصل تو من خسته جگر را

در پای دلم جز اثر خار نباشد

چون سرو روان گر گذری پیش من آری

[...]

هلالی جغتایی

می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد

من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت

کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد

هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه