آزار تو ایدوست دل آزار نباشد
لیکن ز تو آزار سزاوار نباشد
تیغ ار تو زنی بر سرما، تیغ نخوانیم
خار ارتو نهی در ره ما، خار نباشد
گر دوست غرامت نکشد دوست ندانیم
ور یار ملامت نبرد یار نباشد
در حیرت آنم که نیاز تو چه آرم
جان نیز بدین پایه و مقدار نباشد
شایسته خاک کف پای تو نگردد
هر سر که سزاوار سر دار نباشد
ما ننگ نداریم که ناموس بجوئیم
چون سر نبود حاجب دستار نباشد
ما جام نداریم که از سنگ گریزیم
چون خر نبود غصه افسار نباشد
با کیسه خالی ز عسس باک نداریم
چون زر نبود بیم ز طرار نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیدهی شاعر دربارهی عشق و روابط انسانی میپردازد. شاعر ابتدا به آزارهایی که از طرف محبوب میبیند اشاره میکند، اما بیان میدارد که این آزار از جانب او سزاوار نیست. او در ادامه به ملامتها و غرامتها در رابطه اشاره میکند و تأکید میکند که اگر دوست واقعی نباشد، ارتباط واقعی نیز وجود ندارد. شاعر در حیرت است که چگونه میتواند نیازهای محبوب را برآورده کند، چرا که ارزش او بسیار بالاست. همچنین، او به مسائلی چون احترام و ارزش انسانی اشاره میکند و میگوید که ننگی در جستجوی عشق و نهایتاً اهمیت دادن به رابطه ندارد، حتی در شرایطی سخت و دشوار. در پایان، او بر عدم ترس از مشکلات و چالشها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: آزار تو برای دل من قابل تحمل نیست، اما نباید از طرف تو نادیده گرفته شود و باید از آسیب رساندن به دیگران بپرهیزی.
هوش مصنوعی: اگر تو شمشیر خود را بر سر ما فرود آوری، تیغهای به حساب نمیآید و اگر خار خود را در راه ما قرار دهی، آن خار برای ما خاری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر دوست به خاطر غم و تلخیهای تو ناراحتی را تحمل نکند، دیگر نمیتوان او را دوست نامید؛ و اگر یار، انتقادات و سختیها را از تو نپذیرد، پس یار واقعی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من در شگفتیام که چگونه میتوانم نیاز تو را برآورده کنم، در حالی که جان من نیز به این درجه و مقدار نمیرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که شایستهی مقام بالا و احترام نباشد، حتی لایق خاک پای تو نیز نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ما شرمنده نیستیم که دنبال حفظ آبرو و ناموس خود باشیم، چون اگر کسی در مقام نظارت و محافظت نباشد، دیگر چه جایی برای رفتارهای شایسته باقی میماند.
هوش مصنوعی: ما چیزی برای نوشیدن نداریم که از سختی فرار کنیم، زیرا مثل خر نیستیم که افسوس و غم را به دوش بکشیم.
هوش مصنوعی: ما از عسس یا نگهبان نترسیم چون چیزی برای از دست دادن نداریم. وقتی که کیسه ما خالی است، دلیلی برای ترس از دزد وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ای دوست برآور دری از خلق به رویم
[...]
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
[...]
هرکس که مقیم در خمّار نباشد
در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد
گر علم یقین است تو را، عین یقین جو
کان طایفه را کبر به خروار نباشد
داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر
[...]
ما را به جهان جز غم تو یار نباشد
جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
از گلشن وصل تو من خسته جگر را
در پای دلم جز اثر خار نباشد
چون سرو روان گر گذری پیش من آری
[...]
می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد
هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.