گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

آزار تو ایدوست دل آزار نباشد

لیکن ز تو آزار سزاوار نباشد

تیغ ار تو زنی بر سرما، تیغ نخوانیم

خار ارتو نهی در ره ما، خار نباشد

گر دوست غرامت نکشد دوست ندانیم

ور یار ملامت نبرد یار نباشد

در حیرت آنم که نیاز تو چه آرم

جان نیز بدین پایه و مقدار نباشد

شایسته خاک کف پای تو نگردد

هر سر که سزاوار سر دار نباشد

ما ننگ نداریم که ناموس بجوئیم

چون سر نبود حاجب دستار نباشد

ما جام نداریم که از سنگ گریزیم

چون خر نبود غصه افسار نباشد

با کیسه خالی ز عسس باک نداریم

چون زر نبود بیم ز طرار نباشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد

تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی

بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ای دوست برآور دری از خلق به رویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ناصر بخارایی

هرکس که مقیم در خمّار نباشد

در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد

گر علم یقین است تو را، عین یقین جو

کان طایفه را کبر به خروار نباشد

داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر

[...]

جهان ملک خاتون

ما را به جهان جز غم تو یار نباشد

جز جستن وصل تو مرا کار نباشد

از گلشن وصل تو من خسته جگر را

در پای دلم جز اثر خار نباشد

چون سرو روان گر گذری پیش من آری

[...]

هلالی جغتایی

می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد

من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت

کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد

هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه