قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
تا عشق مرا بر سر بازار نیاورد
حسن از نگه گرم، خریدار نیاورد
پهلو به صبا میزند این حرف که گویم
با شانه، که از زلف تو یک تار نیاورد
در خواب، سر زلف تو بسیار گرفتم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
آیینه ما تا ز رخت عکس نما بود
روی دل خلق از همه سو جانب ما بود
شکرانه وصل تو چو دی جان نسپردیم
امروز ز هجر آنچه کشیدیم سزا بود
با عشق تو روزی که دلم عهد وفا بست
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
رنجیدن تو باعث نومیدی من شد
پیراهن امید، مرا بی تو کفن شد
شاید که کسی گوش کند ناله ما هم
بایست همآواز به مرغان چمن شد
معموری منزل بود از صاحب منزل
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴
سوای تو در سینه هر خام نگنجد
خوش باش که این باده به هر جام نگنجد
شوقی که من از دیدن رخسار تو دیدم
در حوصله دیده ایام نگنجد
از نور توام هر بن مو مطلع صبح است
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
گر دل به المهای تو منسوب نباشد
در سینه اگر جا دهمش، خوب نباشد
شیرین نشود کام حریفی که درین بزم
پیمانهکش صبر، چو ایوب نباشد
در سینه غم عشق تو پنهان نتوان داشت
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
در آتشم از چهره برافروختهای چند
چون شعله ز هم سرکشی آموختهای چند
روشن نشود بخت ز جمعیت داغش
در سینه دلم ساخته با سوختهای چند
ریزند به سر خاک، پی صید ضعیفی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴
کس کار تنک حوصله را تنگ نگیرد
آیینه که از شیشه بود زنگ نگیرد
تا عرصه مشرب نکشم باز، عنان را
جا بر دل من وسعت اگر تنگ نگیرد
آزاده دل آن است که در ترک تعلق
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند
با خود ز جنون دست و گریبان شدهای چند
مرغان چمن، چاشنی گریه ندانند
خو کرده ز گل با لب خندان شدهای چند
دانی چه بود دیده این گریهپرستان؟
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
عاشق چو شدی، ناله جانکاه نگه دار
گر جان به لب آید ز ستم، آه نگه دار
تا سیل بلا گم نکند خانه ما را
ای گریه، چراغی به سر راه نگه دار
خواهی ز تو پنهان نبود عیب تو، چون صبح
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶
یک نامه چو نگشودهام از بال کبوتر
دل را چه فریبم به خط و خال کبوتر؟
هرجا که برد نامهام از معنی رنگین
یاد از پر طاووس دهد بال کبوتر
از حال دل و محنت غربت چه نویسم؟
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱
در کوی تو فردوس تمنی نکند کس
با نور رخت، یاد تجلی نکند کس
هرجا رسم، اظهار کنم بیکسی خویش
کز کشتنم اندیشه دعوی نکند کس
بی دولت دیدار تو آرام محال است
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱
تا نشمرد آزاد، کسی بعد هلاکم
زنجیر به گردن بسپارید به خاکم
نگذاشت به خواب عدمم شیون بلبل
گل ریخته بودند مگر بر سر خاکم؟
از کین تو ترسم، نه ز بیمهری افلاک
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
گر شرم وصالت نبود قفل زبانم
گویم که فراق تو چها کرد به جانم
هنگام شکایت ز تو، از بس که گزیدم
چون بار صنوبر شده صد پاره زبانم
لرزد چو جرس بر سر هر ناله مرا دل
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱
چون غنچه بجز پرده دل نیست پناهم
چون لاله نظریافته بخت سیاهم
هر عقده که پیش آوردم عشق، دلیل است
چون اشک برد آبله پای، به راهم
شادم که شب هجر تو چون شمع ز مقراض
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶
ما چشم سیه بر شجر طور نداریم
جز لاله درین بادیه منظور نداریم
این طرفه که پیوسته گرفتار خماریم
با آنکه لب از می چو قدح دور نداریم
تا کام دل از خنجر قصاب نگیریم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
از لعل لبت جز طمع خام ندارم
دارم هوس کام، اگر کام ندارم
دل را به خیال از تو تسلی نتوان کرد
بشتاب که من طاقت پیغام ندارم
ترکی به نگه کرده مرا مست، حریفان
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
تلخ است زبان در دهن از تلخی کامم
زنهار که پرهیز کن از طرز کلامم
تا بر سر من سایه مرغی نگذارد
خورشید، نظر دوخته بر گوشه بامم
تاری ز سر زلف توام بیش ندادند
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
در بزم طرب، باده نابی نکشیدیم
لب خشک شد و منت آبی نکشیدیم
چون مور ضعیف از عقب شاهسواران
گامی ندویدیم و رکابی نکشیدیم
بر خلد گذشتیم و نکردیم نگاهی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳
من تیرهدل و نورفشان شعله آهم
دارد شب مهتاب ز پی، روز سیاهم
غم میکشدم، خواه وطن، خواه غریبی
هرجا که روم، روزی برق است گیاهم
بر هر سر راهی که تو یک بار گذشتی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶
با یارم و در دفع غم اسباب ندارم
در بحر چو کشتی روم و آب ندارم
جز سجده ابروی توام نیست عبادت
پروای نماز و سر محراب ندارم
دانسته لبم لذت خونابه کشیدن
[...]