از لعل لبت جز طمع خام ندارم
دارم هوس کام، اگر کام ندارم
دل را به خیال از تو تسلی نتوان کرد
بشتاب که من طاقت پیغام ندارم
ترکی به نگه کرده مرا مست، حریفان
معذور که پروای می و جام ندارم
ای آتش سوزان، چو سپند سر آتش
تا روی ترا دیدهام آرام ندارم
دشنامی ازو باز کشیدم به دعا من
هرچند لبت گفت که دشنام ندارم
خوش میگذرد خوش، به پریشانیام اوقات
تا زلف پریشان نکنی، شام ندارم
بر گرد دل از شوق تمنای تو گردم
در کوی تو گر جا به در و بام ندارم
گشتم به کمند تو گرفتار چو قدسی
پروای گرفتاری ایام ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.