گنجور

 
۱
۲
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

گویم سخنی گرچه شنیدن نشناسد

صبحی ست شبم را که دمیدن نشناسد

از بند چه بگشاید و از دام چه خیزد؟

ماییم و غزالی که رمیدن نشناسد

گوهر چه شکایت کند از بی سر و پایی

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

نادان صنم من روش کار نداند

بر هر که کند رحم سر از بار نداند

بی دشنه و خنجر نبود معتقد زخم

دلهای عزیزان به غم افگار نداند

بر تشنه لب بادیه سوزد دلش از مهر

[...]

۱۲ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

پروا اگر از عربده دوش نکردند

امشب چه خطر بود که می نوش نکردند

در تیغ زدن منت بسیار نهادند

بردند سر از دوش و سبکدوش نکردند

از تیرگی طره شبرنگ نظرها

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

بی دوست ز بس خاک فشاندیم به سر بر

صد چشمه روانست بدان راهگذار بر

غلتانی اشکم بود از حسرت دیدار

آبی ست نگاهم که بپیچد به گهر بر

از گریه من تا چه سرایند ظریفان

[...]

۹ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

ای شوق به ما عربده بسیار میاموز

ابرام به درویزه دیدار میاموز

از نغمه مطرب نتوان لخت دل افشاند

ای ناله پریشان رو و هنجار میاموز

صورتکده شد کلبه من سر به سر ای چشم

[...]

۱۲ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

یارب ز جنون طرح غمی در نظرم ریز

صد بادیه در قالب دیوار و درم ریز

از مهر جهانتاب امید نظرم نیست

این تشت پر از آتش سوزان به سرم ریز

دل را ز غم گریه بیرنگ به جوش آر

[...]

۱۳ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

کاشانه نشین عشوه گری را چه کند بس؟

بی فتنه سر رهگذری را چه کند بس؟

بگداخت دل از ناله مگر این همه بس نیست

بیهوده امید اثری را چه کند بس؟

کیموس مپیمای و ز اخلاط مفرمای

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

راهی ست که در دل فتد ار خون رود از دل

ناید به زبان شکوه و بیرون رود از دل

آتش به دمی آب تسلی شود و من

خون گردم ازان تف که به جیحون رود از دل

خواهم که غم از کلبه من گرد برآرد

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

آنم که لب زمزمه فرسای ندارم

در حلقه سوهان نفسان جای ندارم

خاموشم و در دل ز ملالم اثری نیست

سرجوش گداز نفسم لای ندارم

خود رشته زند موج گهر گرچه من اکنون

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

بی پردگی محشر رسوایی خویشم

در پرده یک خلق تماشایی خویشم

نقش به ضمیر آمده نقش طرازم

حاشا که بود دعوی پیدایی خویشم

نی جلوه نازی نه تف برق عتابی

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

در وصل دل آزاری اغیار ندانم

دانند که من دیده ز دیدار ندانم

طعنم نسزد مرگ ز هجران نشناسم

رشکم نگزد خویشتن از یار ندانم

پرسد سبب بیخودی از مهر و من از بیم

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

گم گشته به کوی تو نه دل بلکه خبر هم

در لرزه ز خوی تو نه دم بلکه اثر هم

یارب چه بلایی که دم عرض تمنا

اجزای نفس می خزد از بیم تو در هم

در آینه با خویش طرف گشته ای امروز

[...]

۱۲ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

چون شمع رود شب همه شب دود ز سرمان

زین گونه کرا روز به سر رفت؟ مگرمان

آذر بپرستیم و رخ از شعله نتابیم

ای خوانده به سوی خود ازین راهگذرمان

در عشق تو ضرب المثل راهروانیم

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

دل زان مژه تیز به یکبار کشیدن

دامن به درشتی بود از خار کشیدن

دارم سر این رشته بدان سان که ز دیرم

تا کعبه توان برد به زنار کشیدن

در خلد ز شادی چه رود بر سرم آیا؟

[...]

۱۳ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

رشک سخنم چیست؟ نه شهد هوس ست این

تلخابه سر جوش گداز نفس ست این

ای ناله جگر در شکن دام میفشان

سرمایه آرایش چاک قفس ست این

مستم، به کنارم خز و تن زن که درین وقت

[...]

۹ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

سرچشمه خونست ز دل تا به زبان های

دارم سخنی با تو و گفتن نتوان های

سیرم نتوان کرد ز دیدار نکویان

نظاره بود شبنم و دل ریگ روان های

ذوقی ست درین مویه که بر نعش منستش

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

خشنود شوی چون دل خشنود نیابی

ترسم که زیانکار کسی سود نیابی

از قافله گرمروان تو نباشد

رختی که به سیلش شرراندود نیابی

فرقی ست نه اندک ز دلم تا به دل تو

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

در بستن تمثال تو حیرت رقمستی

بینش که به پرگار گشایی علمستی

غم را به تنومندی سهراب گرفتم

خود موج می از دشنه رستم چه کمستی؟

بیداد بود یکسره هشتن به کمر بر

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

زاهد که و مسجد چه و محراب کجایی؟

عیدست و دم صبح می ناب کجایی؟

دریا ز حباب آبله پای طلب تست

نور نظر ای گوهر نایاب کجایی؟

بوی گل و شبنم نسزد کلبه ما را

[...]

۱۰ بیت
غالب دهلوی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۹