گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹

 

در حسرت روی آن نگارم

خون جگر از دو دیده بارم

پایم به غم زمانه در بند

از دست برفت کار و بارم

از دست جفای چرخ باری

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۵

 

امشب سر وصل یار دارم

کز هجر دلی فگار دارم

سرمست دو چشم آن نگارین

وز باده ی او خمار دارم

وز خون دو دیده در غم او

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۳

 

بگرفت ز دست غم ملالم

باشد که نظر کنی به حالم

من بلبل مست در گلستان

از شوق رخش چرا ننالم

در حسرت آن هلال ابرو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۶

 

آخر نظری فکن به حالم

از دست فراق چند نالم

بفرست خیال تا ببیند

کز جور غم تو بر چه حالم

گفتم مگرت به خواب بینم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۸

 

تا هست نظر بدان جمالم

یک لحظه نرفت از خیالم

در شوق دو روی چون گل تو

تا چند چو بلبلی بنالم

در حسرت طاق ابروانش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲

 

تا هست به عشق تو توانم

تا هست مرا رمق ز جانم

دست از غم تو چگونه دارم

ای مونس و راحت روانم

جانست مرا رخت خدا را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۶

 

پشتم ز فراق شد خم

کم نیست ز دیده روز و شب نم

شد ریش دلم ز نیش هجران

جز وصل توأش مباد مرهم

آخر مددی که جان غمگین

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۲

 

درد دل خویش با که گویم

درمان دل خود از که جویم

بی روی تو اوفتان و خیزان

سرگشته ی زلف تو چو گویم

جانم به لب آمد از فراقت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۸

 

از وصل دری گشا به رویم

کاشفته به روی تو چو مویم

گر لطف و کرم کنی توانی

ور جور و جفا کنی چه گویم

از باده ی عشق مست گردد

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۳

 

ای سخت گمان سست پیمان

تا چند زنی مرا به پیکان

از تیر جفا دلم بخستی

جز مرهم وصل نیست درمان

ای سرو روان و مونس دل

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۰

 

یک لحظه به سوی ما گذر کن

وز لطف به حال من نظر کن

آزار دلم مجوی ازین بیش

از آه چو آتشم حذر کن

این تندی و تیزی ای جفا جوی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۳

 

ای بار غم تو بر دل من

مهر تو سرشته در گل من

آخر چه شود به لطف آسان

از وصل کنی تو مشکل من

گفتم ز تو کی شوم شبی دور

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۵

 

آه از ستم زمانه ی دون

کاو کرد مرا جگر پر از خون

از درد فراق آن دلارام

از دیده روان شدست جیحون

قدی چو الف که بود ما را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۱

 

بردی دل من به چشم و ابرو

خون کرده ز دیده ایم در جو

بردیم جفا بسی ز دستت

ای مونس جان به قول بدگو

کردیم وفا به هرچه گفتیم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۸

 

فریاد ز جور این زمانه

وز دست جفای آن یگانه

خون دل من ز هجر رویت

گشتست ز دیده ام روانه

مخمور فراق بامدادان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۳

 

زان لعل لبم بده زکاتی

تا در تن ما کنی حیاتی

چون شکّر آن لبم ندادی

ای جان و جهان کم از زکاتی

از دوست جز این قدر نخواهم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۴

 

ای دل ز شراب عشق مستی

در زلف نگار پای بستی

تا چند نظر ز دور کردن

بیزار شدم ز بت پرستی

ای جان و جهان تو خاطر ما

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۴

 

تو جام جهان نمای جانی

جانی و دو دیده جهانی

در عشق رخ تو ناتوانم

رحم آر به من چو می توانی

در هجر تو زندگی نخواهم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۷

 

ای جان و جهان توام پناهی

بر جمله جهان تو پادشاهی

بر عشق رخ تو مردم چشم

در دیده ی ما دهد گواهی

خون جگرم ز دیده پالود

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » دیباچهٔ دیوان

 

اگر سهویست آن را در پذیرند

بزرگان خرده بر خردان نگیرند

ای مطرب عشق ساز بنواز

گو چنگ بنال و نی فغان کن

ای دوست ز اشتیاق مردیم

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode