آه از ستم زمانه ی دون
کاو کرد مرا جگر پر از خون
از درد فراق آن دلارام
از دیده روان شدست جیحون
قدی چو الف که بود ما را
از تاب فراق کرد چون نون
لیلی صفتا منم ز شوقت
سرگشته به کوه و دشت مجنون
عشق رخت ای بت ستمگر
نتوان که ز دل کنیم بیرون
از دیده نمی رود خیالت
یادم نکنی ز بخت وارون
چشم تو بریخت خون دلها
هردم به هزار مکر و افسون
آب رخ ما ز آتش هجر
کردی تو به خاک راه هامون
بر هر دو جهان تو حاکمی عدل
ما را نرسد چگونه و چون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و اندوه شاعر از فراق و جدایی از معشوق است. او از ستم زمانه و تأثیر آن بر زندگیاش گلایه میکند و عشق به معشوق را که شبیه "لیلی" است، توصیف میکند. شاعر به شدت به یاد معشوق خود میافتد و از رنج جدایی رنج میبرد. او نمیتواند از یاد عشقش رها شود و به تلخی و ناکامیهای زندگی خود میپردازد. در انتها، به این نکته میرسد که در دو جهان، معشوقش حاکم است اما او و امثال او از عدالت و خوشبختی بیبهرهاند.
هوش مصنوعی: نارضایتی و درد من از ظلم و نارواییهای روزگار است که باعث شده است دل من پر از خون و اندوه شود.
هوش مصنوعی: از شدت درد دوری آن محبوب، اشکها مانند جیحون از چشمانم جاری شدهاند.
هوش مصنوعی: دختری با قدی بلند و خوشنما که مانند حرف الف است، از شدت غم فراقش ما را به شدت دلتنگ و بیقرار کرده است، مانند تاثیری که نون بر روی ما میگذارد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق لیلی، من مانند مجنون در کوهها و دشتها سرگردان و پريشان هستم.
هوش مصنوعی: عشق تو ای معشوق ستمگر هرگز از دل من خارج نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من تو را نمی بینم، اما خیال تو از ذهنم نمی رود. امیدوارم فراموشم نکنی، با وجود اینکه سرنوشت به نفع من نیست.
هوش مصنوعی: چشمان تو هر لحظه دلهای بسیاری را به درد میآورند و باعث رنج و عذاب میشوند، همواره با هزاران فریب و حقه.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، ناراحتی و دلتنگی من مثل آبی شده که در اثر آتش هجران خشک شده و به خاک تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: شما بر تمام جهان حکومت میکنید و عدالت را برقرار میسازید، اما با این حال، چگونه میتوان به ما که در این وضعیت هستیم، رسید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قسم تو ریاست از ریاست
اسمی است شریف و معنیی دون
سقا بودی چو ... از اول
چون ... رئیس گشتی اکنون
چون ... نهی کلاه اطلس
[...]
اکسیر تو داد خاک را لون
وز بهر تو آفریده شد کون
عقل از کف عشق خورد افیون
هش دار جنون عقل اکنون
عشق مجنون و عقل عاقل
امروز شدند هر دو مجنون
جیحون که به عشق بحر می رفت
[...]
نی خویش ز دوست باشد افزون
کاین جان عزیز باشد، آن خون،
حال من بیقرار محزون
بگذشته ز حال زار مجنون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.