بردی دل من به چشم و ابرو
خون کرده ز دیدهایم در جو
بردیم جفا بسی ز دستت
ای مونس جان به قول بدگو
کردیم وفا به هر چه گفتیم
جز جور نکرد آن جفا جو
بی دوست نکرد دیدهٔ من
ای جان جهان نظر به هر سو
من بندهٔ باد صبحگاهم
تا از سر زلف عنبرین بو
بویی به مشام ما رساند
تا جان بدهم برای آن بو
بر رغم حسود کور دیده
گفتم بکنیم روی در رو
نشنید و ز ما عنان بپیچید
فریاد ز آن نگار بدخو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عاشقانه و درد ناشی از جدایی و جفا از سوی معشوق است. شاعر از جذابیت چشمان و ابروی محبوبش صحبت میکند که دلش را برده و او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. او از وفای خود به وعدهها سخن میگوید و ابراز میکند که جز جفا و بیوفایی از محبوب چیزی ندیده است. احساسات او به شدت به معشوق وابسته است و بویی از زلف محبوبش او را مجذوب کرده و حاضر است جانش را فدای آن کند. همچنین، شاعر به حسودانی که به آن رابطه حسادت میکنند اشاره میکند و از درد فریاد میزند که محبوب او به او توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: چشمان و ابروهایت دل من را گرفتند و اشکهایم به خاطر تو در حال جاری شدن است.
هوش مصنوعی: ما از دست تو سختیها و آزارهای زیادی کشیدیم، ای همدم جان. براساس گفتههای بد دیگران.
هوش مصنوعی: ما به تمامی وعدههایمان عمل کردیم، جز این که او که بیدادگر است، به ما نیرنگ زد و بیوفایی کرد.
هوش مصنوعی: چشم من بی وجود دوست، هیچ جایی را نمیبیند، ای جان دنیا.
هوش مصنوعی: من غلام و تابع صبح هستم تا عطر زلف خوشبو و دلانگیز تو را استشمام کنم.
هوش مصنوعی: بویی به من رسید که چنان جذاب بود که آمادهام جانم را برای آن فدا کنم.
هوش مصنوعی: با وجود حسادت کسی که نمیتواند حقیقت را ببیند، من گفتم که باید رو در رو با هم صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: او صدای ما را نشنید و از ما دور شد، فریاد میزنیم از بابت آن معشوق بدخلق.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای صید رخ تو شیر و آهو
پنهان ز کجا شود چنان رو
چندانک توانیش تو میپوش
میبند نقاب توی بر تو
در روزن سینهها بتابید
[...]
ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زآن چشم همیکنم به هر سو
صد چشمه ز چشم من گشاید
[...]
چشمی که ندیده نور آن رو
تاریک بود چو روی هندو
با ما بنشین خوشی درین بحر
ما را به کف آر و ما به ما جو
از جام حباب آب می نوش
[...]
ای یار کهن حکایت نو
از مغربی ضعیف بشنو
خورشید چو گشت طالع انداخت
بر ظلمت کاینات پرتو
آن سایه که نام اوست عالم
[...]
دل جستم ازان دو چشم جادو
دادند مرا نشان به ابرو
ابرو سوی خال کرد اشارت
یعنی که نشان دل ازو جو
من هیچ نشان نجسته آن خال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.