گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای جان و جهان توام پناهی

بر جمله جهان تو پادشاهی

بر عشق رخ تو مردم چشم

در دیده ی ما دهد گواهی

خون جگرم ز دیده پالود

معلوم شود ترا کماهی

شرحش نتوان که خود بگوید

خوناب دو چشم و رنگ کاهی

از ناله ما نرفت در خواب

دوش از غم هجر مرغ و ماهی

خواهم شب وصل تو نگارا

وز جور بکن هر آنچه خواهی

در جمله جهان رهست ما را

از ره مگذر چو مرد راهی

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
حکیم نزاری

بر من بگذشت دی پگاهی

سروی و فرازِ سرو ماهی

زیبا بر و گردن و نغوله

آراسته کاکل و کلاهی

آشوبِ دلی هلاکِ جانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

ای آنکه تمام هم چو ماهی

با زلف چو چتر پادشاهی

مردم ز برای نقش و زلفت

از دیده برون کشد سیاهی

گر خط سیاه خود ببینی

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ابن یمین

گفتیم خیال چون تو ماهی

بینیم بخواب گاهگاهی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه