گنجور

 
جهان ملک خاتون

یک لحظه به سوی ما گذر کن

وز لطف به حال من نظر کن

آزار دلم مجوی ازین بیش

از آه چو آتشم حذر کن

این تندی و تیزی ای جفا جوی

از بهر خدا ز سر به در کن

چون خاک ره تو گشتم از جان

چون سرو سهی به ما گذر کن

در کلبه حزن ما نگارا

شمعی ز جمال خویش برکن

ای دل چو وصال نیست ممکن

برخیز و ز کوی او سفر کن

یا با غم عشق یار می ساز

یا خوش بنشین و ترک سر کن

بر عهد نه محکمست دلبند

اندیشه دلبری دگر کن

شیرینی قند اگر نیابی

میلی به وفا سوی شکر کن

از خون جگر دلا ز جورش

یک روی جهان ز دیده تر کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای باد به کوی او گذر کن

معشوق مرا ز من خبر کن

با دلبر من بگو که جانا

در عاشق خود یکی نظر کن

چوبی که ز هجر تو بود خشک

[...]

سید حسن غزنوی

ای باد سپیده دم سفر کن

یک چند رفیقی قمر کن

با نغمت زهره همنفس باش

درصورت مشتری نظر کن

از خاک بهشت بوی بردار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ای دل ز جهان ، جهان گذر کن

در عالم عاشقی سفر کن

از خلوت صومعه برون آی

در گوشهٔ میکده مقر کن

در بحر محیط حال حل شو

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه