در حسرت روی آن نگارم
خون جگر از دو دیده بارم
پایم به غم زمانه در بند
از دست برفت کار و بارم
از دست جفای چرخ باری
آشفته چو زلف آن نگارم
جانم به لب آمد از فراقش
روزی ز غمش هزار بارم
چون یاد کنم ز روزگاران
کو روز و کجاست روزگارم
بودیم عزیز جان و دلها
و امروز چو خاک راه خوارم
بردار مرا ز خاک راهت
زنهار چنین روا مدارم
کردیم خطا و جرم بسیار
ای دوست به عفو درگذارم
از دامن لطف دست امّید
آخر تو بگو که چون بدارم
بسیار کست به جای من هست
من جز تو در این جهان ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حسرت و غم ناشی از دوری محبوبش سخن میگوید. او از درد فراق و حسرتی که بر دل دارد، میگوید و اینکه زندگیاش به خاطر غم محبوبش سخت شده است. احساس میکند که در گذشته عزیز و محترم بوده، اما حالا مانند خاک راهی خوار و بیارزش به نظر میآید. او از محبوبش میخواهد که رنجش را کم کند و به او رحم کند، همچنین خواستار عفو و بخشش برای اشتباهاتش است. در نهایت، شاعر ابراز میکند که در این دنیا تنها محبوبش را دارد و به او نیازمند است.
هوش مصنوعی: در آرزوی دیدن چهره آن معشوق، از چشمانم اشک خونین میبارد.
هوش مصنوعی: درد و غمهای زندگی باعث شده که نتوانم کارهایم را درست انجام دهم و همه چیز از دستم برود.
هوش مصنوعی: از ظلم و بیعدالتی سرنوشت، حالتی آشفته و پریشان دارم مانند زلفهای نامنظم و پیچوخمدار آن معشوقم.
هوش مصنوعی: فراق او به قدری برایم سخت و عذابآور شده که جانم به لب رسیده و هزار بار از غم او رنج کشیدهام.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد روزهای گذشته میافتم، از خود میپرسم که آن روزها کجا رفتهاند و حالا من در کدام مرحله از زندگیام قرار دارم.
هوش مصنوعی: ما زمانی عزیز و محبوب بودیم و امروز به جایی رسیدهایم که به اندازه خاک راه اهمیت نداریم.
هوش مصنوعی: مرا از زمین راهت بردار، خواهش میکنم چنین رفتار نکن.
هوش مصنوعی: ای دوست، ما خطاها و اشتباهات زیادی مرتکب شدهایم، اما از تو خواهش میکنم که به خاطر ما ببخشی و از آنها چشمپوشی کنی.
هوش مصنوعی: از دامن رحمت و لطف تو دست امید خود را برمیدارم. حالا از تو میخواهم بگویی که چگونه میتوانم این بار را بر دوش بگذارم.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد ممکن است به جای من وجود داشته باشند، اما در این دنیا تنها تو را دارم و هیچکس دیگری برای من اهمیت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
جز گفتن شعر زهد و طاعت
[...]
از خواجه مظفر کریوه
امروز هزار شکر دارم
غافل نیم و یکان یکان من
بر خود شب و روز می شمارم
سر جمله آن به طبع و خاطر
[...]
الحق نه دروغ سخت زارم
تا فتنهٔ آن بت عیارم
من پار شراب وصل خوردم
امسال هنوز در خمارم
صاحب سر درد و رنج گشتم
[...]
سودا زده فراق یارم
بازیچه دست روزگارم
ناچیده گلی ز گلبن وصل
صد گونه نهاده هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
[...]
زان دو لب چون عقیق یارم
از دیده همی عقیق بارم
کارست مرا عقیق باری
تا عشق عقیق اوست کارم
کردست سرشک من عقیقین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.