گنجور

 
جهان ملک خاتون

در حسرت روی آن نگارم

خون جگر از دو دیده بارم

پایم به غم زمانه در بند

از دست برفت کار و بارم

از دست جفای چرخ باری

آشفته چو زلف آن نگارم

جانم به لب آمد از فراقش

روزی ز غمش هزار بارم

چون یاد کنم ز روزگاران

کو روز و کجاست روزگارم

بودیم عزیز جان و دلها

و امروز چو خاک راه خوارم

بردار مرا ز خاک راهت

زنهار چنین روا مدارم

کردیم خطا و جرم بسیار

ای دوست به عفو درگذارم

از دامن لطف دست امّید

آخر تو بگو که چون بدارم

بسیار کست به جای من هست

من جز تو در این جهان ندارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ای بار خدای و کردگارم

من فضل تو را سپاس دارم

زیرا که به روزگار پیری

جز شکر تو نیست غمگسارم

جز گفتن شعر زهد و طاعت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
مسعود سعد سلمان

از خواجه مظفر کریوه

امروز هزار شکر دارم

غافل نیم و یکان یکان من

بر خود شب و روز می شمارم

سر جمله آن به طبع و خاطر

[...]

سنایی

الحق نه دروغ سخت زارم

تا فتنهٔ آن بت عیارم

من پار شراب وصل خوردم

امسال هنوز در خمارم

صاحب سر درد و رنج گشتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
فلکی شروانی

سودا زده فراق یارم

بازیچه دست روزگارم

ناچیده گلی ز گلبن وصل

صد گونه نهاده هجر خارم

بی آنکه شراب وصل خوردم

[...]

ادیب صابر

زان دو لب چون عقیق یارم

از دیده همی عقیق بارم

کارست مرا عقیق باری

تا عشق عقیق اوست کارم

کردست سرشک من عقیقین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه