ای دل ز شراب عشق مستی
در زلف نگار پای بستی
تا چند نظر ز دور کردن
بیزار شدم ز بت پرستی
ای جان و جهان تو خاطر ما
بسیار به خار جور خستی
دانی که چو زلف عهد یاران
بشکستی و زود باز رستی
با مدّعیان بد سرانجام
بر رغم من ای پسر نشستی
رنجور غم فراق گشتم
تا درد مرا دوا فرستی
بندیش که در جهان چه خواهد
رنجور به غیر تندرستی
فریاد و فغان که نیست ما را
با عشق رخ تو نام هستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است. شاعر از نشئگی ناشی از عشق میگوید و تاکید میکند که در زلف محبوب گرفتار شده است. او از دوری و بیتوجهی معشوق به ستوه آمده و به این مسأله اشاره میکند که چگونه با وجود درد جدایی، همچنان به عشق و یاد معشوق دل بسته است. شاعر به حال رنجور و غمگین خود اشاره میکند و در نهایت از نبود محبت و عشق در زندگیاش فریاد میکشد. در کل، شعر بیانگر احساس عمیق و دردناک عاشقی و اثرات آن بر روح و روان شاعر است.
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر عشق آن معشوق، از شراب مست شدهای و در زلفهای او گرفتار شدهای.
هوش مصنوعی: مدتهاست که از دوری و جدایی خسته و دلزده شدهام و دیگر نمیخواهم به عادت پرستش زیباییها ادامه دهم.
هوش مصنوعی: ای دل و دنیای من، خاطرات تو در ذهن ما بسیار زجرآور و دردناک شده است.
هوش مصنوعی: میدانی که وقتی رابطهها و دوستیها را قطع کردی، خیلی زود دوباره از آنها فاصله گرفتی و به زندگی قبل برگشتی؟
هوش مصنوعی: ای پسر، با کسانی که به نادرستی ادعای بزرگی دارند، به رغم خواسته من نشستهای.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم جدایی بیمار و رنجور شدم و آرزو دارم که تو دردی را که دارم درمان کنی.
هوش مصنوعی: به این فکر کن که در دنیا، جز سلامتی، چه چیزی میتواند برای کسی ارزشمند باشد.
هوش مصنوعی: با درد و ناله میگویم که بدون عشق و روی تو، وجود ما در بیمعنایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بار خدا به حق هستی
شش چیز مرا مدد فرستی
ایمان و امان و تن درستی
فتح و فرج و فراخ دستی
همچون سر زلف خود شکستی
آن عهد که با رهی ببستی
بد عهد نخوانمت نگارا
هرچند که عهد من شکستی
کس سیرت و خوی تو نداند
[...]
بر دیده ره خیال بستی
در سینه به جای جان نشستی
وز غیرت آنکه دم برآرم
در کام دلم نفس شکستی
مرهم به قیامت است آن را
[...]
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
ای زنده کننده هر دلی را
آخر به جفا دلم شکستی
ای دل چو به دام او فتادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.