گنجور

 
جهان ملک خاتون

آخر نظری فکن به حالم

از دست فراق چند نالم

بفرست خیال تا ببیند

کز جور غم تو بر چه حالم

گفتم مگرت به خواب بینم

شوق تو نمی دهد مجالم

جستیم هلال در شب عید

ابروی تو گفت من هلالم

بازآی که در فراق رویت

بگرفت ز جان خود ملالم

بر خاک درش نهاده ام روی

تا بر کف پای دوست مالم

وصل تو چو در جهان محالست

پیوسته ز هجر در خیالم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

من گر گهرم وگر سفالم

پیرایهٔ توست روی مالم

سعدی

امروز مبارک است فالم

کافتاد نظر بر آن جمالم

الحمد خدای آسمان را

کاختر به درآمد از وبالم

خواب است مگر که می‌نماید

[...]

اوحدی

من کشتهٔ عشق آن جمالم

آشفتهٔ آن دو زلف و خالم

جهان ملک خاتون

بگرفت ز دست غم ملالم

باشد که نظر کنی به حالم

من بلبل مست در گلستان

از شوق رخش چرا ننالم

در حسرت آن هلال ابرو

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه